موضوع بحث:
«اجتهاد» چیست؟ چرا و چگونه؟ (اسلاید بحث)
مساله بحث:
چگونه میتوانیم نظر خداوند را در مورد هر موضوع و مسالهای بهدست آوریم؟
پیش فرض ها:
الگوریتم = مراحل قدمبهقدم دارای شماره و ترتیب برای حل یک مساله (انتقال به بحث تفصیلی الگوریتم)
منطق فهم = ابزار معرفتی برای سنجش صدق و کذب ادراکات (انتقال به مبانی معرفتشناسانه)
دین، مجموعهای از گزارههای متنی است که یا مستقیماً از طرف خداوند ارائه شده است یا بواسطه تفسیر قولی یا فعلی پیامبر و امامان به ما رسیده است. بنابراین دین «متنمحور» است لذا باید عملیات کشف معنی و مقصود در او جاری شود؛ و همچنین دین، «مجموعه گزارهای بهصورت یک دستگاه معرفتی» است لذا برای کشف معنی و منظور آن باید قواعد حاکم بر این دستگاه فکری شناخته شود و هر گزاره در این دستگاه معرفتی معنایابی گردد لذا برای کشف منظور دین در هر موضوع و مسالهای باید کلیه گزارههای احتمالا مرتبط با موضوع و مساله مورد بررسی قرار گیرد و برآیند آنها بهعنوان «نظر دین» عرضه گردد. و به همین علت که یک دستگاه معرفتی است گزارههای آن «گزارههای چندمعنایی و راهبردی» هستند بنابراین قدرت تولید و گسترش معرفتی دارند (تفریع فروع) انتقال به مبانی دینشناسانه
فرضیه بحث:
۱. اجتهاد ، بهمعنی عام، تلاش روشمند برای کشف نظر خداوند در کلیه موضوعات و مسائل زندگی است. (آموزههای معرفتی، قانونی و فرهنگیِ دین)
۲. اجتهاد دینی در اصطلاح ، کوشش علمی برای اکتشاف و استخراج روشمند آموزه های دین از منابع معتبر ، و فهم موجّه آنها (کشف مراد جدی دین) ، و کشف عناصر و زمینههای لازم برای تحقق و عمل به آنهاست. (بهگونهای که دارای حجیت و اعتبار نزد شارع باشد.)
۳. دستیابی به نظر خداوند در مورد هر موضوع و مسالهای (اعم از اینکه مستقیما ذکر شده باشد یا باید از قواعد و گزارههای مبنایی استخراج شوند) بهطوری که موجه و معتبر باشد روشمند است لذا دارای مراحل قدمبهقدم از نقطه شروع تا نقطه پایان است و در هر مرحله، شاخصهای صحت و ارزیابی و فرآیند درونی دارد.
تبیین بحث:
در کتاب ارزشمند «پارادایم اجتهادی دانش دینی» آمده است: «اجتهاد دینی اصطلاحا کوشش علمی بر اساس منابع معتبر، به واسطه ابزار و عناصر لازم برای تفهم، اکتشاف و استخراج مطلق آموزه های دین به گونه ای است که از اعتبار (حجیت یاصرفا منجزیت و معذریت) برخوردار باشد.
مراد از منابع معتبر در تعریف، منابعی است که در واقع معتبر باشد، لذا پیش از ورود به عمل اجتهادی، مجتهد نیازمند تلاش علمی برای تمییز منابع معتبر از منابع غیر معتبر است. همچنین فعالیت اجتهادی، یک فعالیت تفهمی و اکتشافی است، و چون فرآورده های اجتهاد در ردة معرفت های اکتسابی بشر قرار می گیرد، پس خطاپذیر است. از این رو، این تعریف، مبتنی بر نظریة تخطئه است.
مراد از مفهوم «حجیت» که در این تعریف آمده است،برخوردار بودن از دلیل و مدرک و شاهد کافی برای استنتاج است، به لحاظ منطقی یا عقلانی. پس وقتی گفته میشود امری حجت است، به معنای آن است که به لحاظ اثباتی مدرکیت دارد و به اصطلاح از ارزش اثباتی برخوردار است. از این رو در مورد هر امری که با پشتوانة استدلال فلسفی یا تجربی نیز به اثبات رسیده باشد، می توان گفت که دارای «حجیت» است. اما واژة«مُنجّزِیت» که در مقام عمل مطرح است، در اصطلاح به معنای تثبیت امری بر عهده شخص است. آن امر بر عهده شخص مکلف به گونه ای گذاشته شده که به حکم عقل، وی عذری برای ترک یا اهمال یا ارتکاب خلاف آن را ندارد.
مراد ازابزار و عناصر لازم برای فعالیت اجتهادی، تمام علوم، فنون و اصول موضوعه و پیش فرضهایی است که مجتهد برای عمل اجتهاد به عنوان مبادی تصوری و تصدیقی باید در اختیارداشته باشد
مبانی روش اجتهاد دینی:
منابع اجتهاد دینی، کتاب (قرآن کریم)، سنت و عقل قطعی است؛ دلایل اجتهاد دینی نیز کتاب، سنت، عقل و اجماع است. دو دلیل کتاب و سنت، برآمده از منابع اجتهاد دینی هستند، که در عرض یکدیگرند و دو دلیل عقل و اجماع، در طول آنها قراردارند و تحت شرایطی خاص، کاشف از احکام شرعی و تشریع هستند.
«روش اجتهاد دینی، پژوهش، سنجش، استدلال و اکتشاف گزاره های دینی بر مبنای دو منبع کتاب(قرآن) و سنت است، با به کارگیری چهار دلیل: کتاب،سنت، عقل و اجماع».
روش اجتهاد دینی، روشی ترکیبی است به این معنا که بر پایه روش های بسیط و با ترکیب آنها به اثبات مدعیات دینی می پردازد. روش اجتهاد دینی، روشی است که مرکب از داده های متون و منابع دین و گونه های استخراجات دلالی است که اغلب روش تحلیل عقلی را می طلبد و صورت های منطقی و گاه روش استقرای احتمالاتی یا تجربه می طلبد.
اعتبار معرفت شناختی فرآورده های اجتهاد در علوم انسانی (امکان حصول معرفت از طریق روش اجتهادی):
برخی میگویند: «روش اجتهادی دین» را نمیتوان به مثابه ابزاری برای کشف معانی و معارف غیر فقهی موجود در متون دینی به کار برد؛ مگر اینکه آثار عملی بر آنها مترتب باشد یعنی اگر ترتب آثار عملی را در نظر نگیریم، نمی توان قواعد و مباحث اصولی مانندمباحث استظهارات و الفاظ را برای کشف معانی عبارات متون دینی در باب علوم انسانی مانند روان شناسی، کلام، اخلاق و یا علوم تربیتی به کار گرفت. استفاده از مباحث استظهارات و الفاظ، نیازمند مترتب بودن آثار علمی است. کلیت اصول، دائرمدار حجیت است و برای استخدام در فقه طراحی شده است. در واقع چون اصول لفظی، مراد متکلم را در فضای حجیت کشف می کند، نه خارج از ظرف حجیت را،از این رو در استظهار متون دینی، کشف یقینی نداریم. در امورتکوینی، بحث حجیت (عملی) معنا ندارد. بدین جهت در علوم انسانی و معرفت هایی مانندروان شناسی دینی که ناظر به واقع خارج هستند، ادلة حجیت، مثل ادلة حجیت ظهور نمیتوانند مفید اعتقاد باشند.
پاسخ: اشکال فوق در حقیقت این سوال است که: آیا کل فراینداجتهادی و اصول و قواعد تدوین شده برای آن، صرفا برای اکتشاف حجیت تعبدی عملی، یعنی همان منجزیت و معذریت است، یا توان کشف و اثبات واقع را نیز دارد؟
در تعریف اجتهاد، «حجیت» صرفا به معنای معذریت و منجزیت یا جعل حکم ممائل گرفته نشد بلکه برخوردار بودن از دلیل و مدرک و شاهد کافی برای اثبات، اخذ شده است. از این رو حجت بودنِ امری، به معنای آن است که به لحاظ اثباتی مدرکیت دارد و از ارزش اثباتی برخوردار است. اما آنچه که در مقام عمل مطرح است، واژة «منجزیت» است که به معنای تثبیت امری بر عهدة شخص است ومراد ازآن، حکم عقل است به لزوم تربیت اثر بر امری است که به واسطة علم یا ظن و در برخی موارد با احتمال اثبات شده است. آنچه ورای دو اصطلاح «حجیت» و «منجزیت» به عنوان دو مرحلة واقعی در فرآیند اجتهاد وجود دارد، اول: مرحلة کاشفیت یا اثبات واقع است و دوم:مرحلة منجزیت و معذریت.
بنابراین جواب سوال فوق،مثبت است؛ یعنی اصول و قواعد فهم متون و فرایند اجتهاد، برای اکتشاف واستنباط مراد کل متون دینی کارایی دارد و ما میتوانیم معرفت های ظنی حاصل از اجتهاد را به دین نسبت دهیم اما به نحو مشروط یعنی به همین میزانی که دارای ارزش معرفتی است، این حد از معرفت را به دین نسبت داد. (ظنی یا قطعی)
از این رو، در علوم انسانی و معرفت هایی که تکوینی و ناظر به واقع و خارج هستند، ادلة حجیت، مثل ادلة حجیت ظهور، می توانند مفید معرفت باشند لذا برای جریان فرایند اجتهاد و ادلة حجیت، نیاز به اثبات اثر عملی نداریم.
آیا علوم انسانی حاصل از روش اجتهادی، اعتبار معرفت شناختی عام دارند؟ (یا به حسب استنباط هر کسی، تغییر میکنند و نسبی میشوند)
پاسخ: مبانی هر روش، یا هر پارادایمی از دو حال خارج نیست: یا قابل اثبات با گزارههای بنیادین هستند یا قابل اثبات نیست و در حد اصول موضوعهاند. تنها صحت فرض دوم،مستلزم نسبی شدن خواهد شد. بدین معنا که هر فرد یا هر مکتبی با چند اصل موضوعه، باروش خاصی می تواند علمی را تولید کند که فراورده های آن برای دیگران هیچ اعتباری نداشته و تنها برای کسانی که تعبد به آن اصول موضوعه دارند، معتبر باشد. اما پذیرش حالت اول، مستلزم هیچ گونه نسبیتی نخواهد بود. براین اساس فرآورده های حاصل از اجتهاد نیاز ندارند که به محک تجربه در آیند یعنی پذیرش یک ادعای معرفتی حاصل از منابع دینی به روش تجربی نیازی ندارد بلکه محک و ملاک صدق و کذب آن، همین روش اجتهاد دینی است و این سخن به آن معنا نیست که مثلا تجربه و روش تجربی یا روش عقلی هیچ قیمتی در پارادایم اجتهادی ندارند.»(تلخیص از کتاب پارادایم اجتهاد دینی، تالیف دکتر علیپور و حسنی)
اجتهاد و استنباط،كشف نظر دين است و از آنجاییکه دين هويّتي مجموعي، شبكهاي، جامع، جهاني و داراي مراتب و جوانب دارد ، بنابراين دستيابي به مقصود و برنامهايي كه دين ارائه كرده است نيازمند نگرش سیستمی به گزارههاي ديني و رسيدن به مرحلة “فهم خلاق” از سطوح فهم و ادراك است. لذا فرآيند موجود در فهم تحليلي، استدلالي و خلاق كه منجر به مدلسازي ميگردند، همان فرآيند اجتهاد و روش كشف نظر دين از منابع ديني است.
مجتهد، دينشناسي است كه هويت دين،اهداف دين، اولويتهاي دين، حداقلها و حداكثرهاي مورد نظر دين، نگرش دين به جهان و انسان و جامعه ، قوانين دين و فرهنگ دين را ميشناسد، زبان دين و شيوههاي مختلف بيانيِ آن در تبيين و توصيف نظراتش را ميداند، موضوعشناس است و نيازهاي موجود درجوانب مختلف زندگي را تشخيص ميدهد و ميتواند براساس گزارههاي دين، مدل و برنامة اجراييِ مورد نظر دين در موضوعات مختلف را طراحي نمايد.
براساس نگرش اسلام، فهمي مورد تاييد دين است كه مطابق شاخصههاي زير باشد:
۱. علم، الفاظ و عبارات نيست بلكه حقايقي است كه در نفس لمس و احساس شوند.
۲. حقیقت علم، احساس عظمت خداوند و توجّه باتمام وجود به مبدأ هستي است.
۳. براي دستيابي به علم بايد به مشاهده و تحليل پرداخت و آنچه مهم است دستيابي به تحليلهاست كه در نتيجة آن، لمس و احساس واقعيات در نفس ايجاد ميشود.
۴. دست يابي به حقايق وقتي صورت ميپذيرد كه فرد قدرت تحليل، استنباط و نقّادي داشته باشد و به فهم خلاق رسيده باشد.
۵. قدرت تشخيص و ارزيابي وقتي بهدست ميآيدكه فرد با مبدأ هستي ارتباط روحي برقرار كند و فقر خود و غناي او را لمس نمايد.
۶. در تحليل و بررسي بايد به دنبال سرچشمهها و مبناها و معادلات كلّي بود.
۷. علم، شنيدن مطالب و به خاطر سپردن آن نيست بلكه شكافتن مطالب و تشخيص ارتباط آن با زندگي و نحوه استفاده از آن در عمل است.
۸. كسي تشخيص صحيح دارد كه اولويتها رابشناسد.
۹. براي جلوگيري از خطا و اشتباه بايد مطالعات تطبيقي و نقادانه انجام شود.
۱۰. زمينة دستيابي به فهم و علم،نيازشناسي و مسالهمحوري است.
و بهاستناد روايت زير كسي فهمِ صحيح دارد كه توانايي طراحي مدل اجرايي در مسائل و موضوعات براساس معادلات كلي را داشته باشد:
عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَعَلَيْكُمُ التَّفْرِيعُ “ارائه كليات و معادلات اصلي با ما و تطبيق آنها بر مصاديق و جريانات باشما.”
آنچه يك انسان بايد بداند راه رسيدن به خدا و سعادت ابدي است. رسيدن به اين هدف حاصل نميشود مگر با تعادل و سلامت در:
۱. بدن، فكر، قلب(ارتباط با خود)
۲. خانواده، محيط كار، جامعه(ارتباط باهمنوع)
۳. محيط زيست(ارتباط با دنيا)
۴. برنامه ورود به عوالم بالا(ارتباط باماوراء)
اطلاعات لازم در هر يك از اين شاخهها،سه لايه دارد:
۱. شناخت هستي و موقعيت موضوعات درمعماري هستي (نگرشها)
۲. حداقلهاي ضروري و روش دستيابي به آنها (قوانين)
۳. حداكثرهاي مطلوب و راه رسيدن به آنها (فرهنگها)
اين محورهارا ميتوان بهصورت فهرست سوالاتي كه دينشناس مجتهد بايد استراتژي آنها را از دين استخراج نموده و مدل راهبردي طراحي نمايد، ارائه كرد:
- چگونه ارتباط مطلوب با خدا داشته باشيم؟
- برنامه صحيح براي رسيدن به هدف زندگي چگونه است؟
- چگونه قلب و روح سالم داشته باشيم؟
- چگونه فكر و ذهن فعال و خلاق داشته باشيم؟
- چگونه بدن سالم و قوي داشته باشيم؟
- چگونه ارتباط مطلوب با ديگر انسانها داشته باشيم؟
- چگونه محيط زندگي سالم داشته باشيم؟
بنابراين براي دستيابي به فهم دين،تحليل محتواي دين به گزارههاي زير لازم است:
گزارههاي مربوط به محور ارتباط باخدا، گزارههاي محور ارتباط با خود، گزارههاي محور ارتباط با همنوع، گزارههاي محور ارتباط با محيط.
در هر يك از اين موارد بايد سه لايه بهدست آيد: گزارههاي بيانكنندة نگرش خداوندي(بهخدا، انسان، همنوع و محيط)،گزارههاي بيانگر قانون خداوندي(حداقلهاي لازم و مبناها براي برقراري رابطه باخدا، خود، همنوع و محيط)، گزارههاي بيانگر فرهنگ خداوندي(حداكثرهاي مطلوب و روشهابراي برقراري چهار ارتباطِ فوق).
براي تحقّق عمليِ قانون و فرهنگِ مطلوب كه برخاسته از نگرش مطلوب هستند،نياز به برنامهريزي و مدلسازيست، براي دستيابي به برنامه و مدلِ لازم، بايد سه نوع گزاره بهدست آيد: گزارههاي بيانگر شيوة برقراري ارتباط، گزارههاي بيانگرشيوة كنترل و مديريت و گزارههاي بيانگر شيوة پيشگيري و اصلاح.
به استناد مجموعة روايات زير، مدلي كه از نظر دين در موضوعات طراحي ميشود، بايد مدلِ آيندهنگر باشد:
۱. أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُفَارْجِعُوا فِيهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ.
ترجمه: “در مسائل جديدي كه پيش ميآيد به حديثشناساني كه فهم كاربردي دارند مراجعه كنيد؛ نظر آنها مورد تاييد من است.”
۲. الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِسُ.
ترجمه: “كسي كه وضعيت زمانة خودرا بشناسد، گرفتار مسائل مبهم نميشود.”
۳. أعْرَفُ النَّاسِ بِالزَّمَانِ مَنْ لَمْ يَتَعَجَّبْ مِنْ أحْدَاثِهِ.
ترجمه: “كسي خوب وضعيت زمانةخود را ميشناسد كه از اتفاقاتي كه ميافتد تعجب نكند.”
۴. مَنْ عَرَفَ الْأَيَّامَ لَمْ يَغْفَلْ عَنِ الِاسْتِعْدَادِ.
ترجمه: “كسي كه وضعيت روزگار رادر دست داشته باشد، از پيشبينيهاي لازم غافل نميشود.”
روايت زير را بهعنوان جمعبندي بحث ميتوان ارائه نمود:
لَا تَحِلُّ الْفُتْيَا فِي الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ بَيْنَ الْخَلْقِ إِلَّا لِمَنْ كَانَ أَتْبَعَ الْخَلْقِ مِنْ أَهْلِ زَمَانِهِ وَ نَاحِيَتِهِ وَ بَلَدِهِ بِالنَّبِيِّ صلیاللهعلیهوآله وَ عَرَفَ مَا يَصْلُحُ مِنْ فُتْيَاهُ قَالَ النَّبِيُّ صلياللهعليهوآله: وَ ذَلِكَ لَرُبَّمَا وَ لَعَلَّ وَ عَسَى لِأَنَّ الْفُتْيَا عَظِيمَةٌ وَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيٌّ عليهالسلام لِقَاضٍ: هَلْ تَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ قَالَ لَا قَالَ فَهَلْ أَشْرَفْتَ عَلَى مُرَادِ اللَّهِ عَزَّوَ جَلَّ فِي أَمْثَالِ الْقُرْآنِ قَالَ لَا قَالَ إِذاً هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ.
الْمُفْتِي يَحْتَاجُ إِلَى مَعْرِفَةِ مَعَانِي الْقُرْآنِ وَ حَقَائِقِ السُّنَنِ وَ بَوَاطِنِ الْإِشَارَاتِ وَ الْآدَابِ وَ الْإِجْمَاعِ وَ الِاخْتِلَافِ وَ الِاطِّلَاعِ عَلَى أُصُولِ مَا اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ وَ مَا اخْتَلَفُوا فِيهِ ثُمَّ إِلَى حُسْنِ الِاخْتِيَارِ ثُمَّ إِلَى الْعَمَلِ الصَّالِحِ ثُمَّ الحِكْمَةِ ثُمَّ التَّقْوَى ثُمَّ حِينَئِذٍ إِنْ قَدَر.
ترجمه: “اظهار نظر دربارة حلال و حرام در بين مردم، جايز نيست جز براي كسي كه بيشترين هماهنگي با پيامبر خدا رادر ميان مردم زمانه و منطقة خود داشته باشد و اتقان و درستي نظر خود را بهيقين بداند (و البته پيامبر خدا فرمود: چنين كسي نادر است و احتمال رسيدن افراد به چنين موقعيتي كم است.)؛ چرا كه اظهار نظر از جانب خداوند بسيار مسئوليتآور و سنگين است. اميرالمومنين عليهالسلام به قاضييي فرمود: تو كه بينمردم قضاوت ميكني آيا ناسخ و منسوخ را ميشناسي؟ گفت: نَه!، حضرت دوباره سوال فرمود كه: آيا منظورخداوند از جريانات و نمونههايي كه در قرآن ذكر كرده است را ميداني؟ گفت: نَه!،حضرت فرمود: در اينصورت، هم خود را بيچاره كردهايي هم ديگران را.
كسي كه ميخواهد از جانب خداونداظهار نظر كند، در مرحلة اول، نياز دارد به: شناخت مقصودهاي خداوند در قرآن، شناخت منظورهاي گفتاري و رفتاريِ پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله، شناخت لايههاي نهفتة موجود در گزارههاي ديني، شناخت شيوههاي رفتاري، شناخت مطالبي كه انديشمندان دين،نسبت به آنها همنظر هستند و شناخت مطالبي كه در آنها اختلافنظر دارند و شناخت سرچشمهها و ريشههاي همنظر شدن يا اختلافنظر. و در مرحلة دوم، بايد فردي باشدكه قدرت تشخيص درست و غلط، خوب و بد، مهم و مهمتر، فاسد و افسد را داشته باشد و بتواند درست تصميم بگيرد. در مرحلة سوم، بايد اهل عمل صالح و تجربههاي درست باشد. و در مرحلة چهارم، بايد قدرت انطباق با معادلات و حقايق هستي را داشته باشد و در مرحلة پنجم، بايد اهل تقوي و احساسِ فقر و نيازِ خود در برابر خدا باشد و بعداز تمام اين مراحل، باز معلوم نيست كه هر كسي موفق به كشف نظر خداوندبشود.”
نموداری زیر مراحل استنباط و اجتهاد را بهصورت کلی نشان میدهد: (تدوین نمودار توسط حجتالاسلام مصطفی جلالی صورت گرفته است)
جدول زیر نیز توضیحی اجمالی در رابطه با روند کلی استنباط است:
نمونهای از عملکرد فقهاء در مراحل استنباط
روند تحلیل و استنباط شیخ انصاری رحمه الله علیه در کتاب مکاسب محرمه:
۱. تعریف فرضیه (ارائه مساله با حکمش مانند: سب المومن حرام؛السحر حرام)
۲. ارائه مستندات اولیه برای موجه سازی فرضیه (مانند: مستندالحرمه روایه…..؛ الاخبار مستفیضه به)
۳. تبیین موضوع (مانند: المرجع فی السب الی العرف و هو ماباسناده یقتضی نقصه الیه؛ المراد بالسحر….)
۴. تعیین شاخص تحقق موضوع (مانند: لایعتبر فی صدق السب مواجهه المسبوب و یعتبر فیه قصد الاهانه؛ المعتبر فی السحر الاضرار)
۵. انواع و اقسام موضوع (مانند: السحر علی اقسام)
۶. تبیین نهایی حکم (المهم بیان حکمه و یکفی فی حرمتها کونهامن ضروریات الدین)
۷. مراحل تبیین: ارائه دلیل، بیان دلالت ظاهر دلیل[۱]، تقویتاین استظهار با تصریح دیگر فقهاء بر این ظهور، ارائه فهم های دیگر با قرائنش وبررسی تطبیقی آنها با فهم اول، نقد آنها با احتمال پردازی در مراد عبارت و نتیجهگیری – ارائه دلیلهای معارض، بیان دلالت دلیل، نقد دلیل و جمع بین ادله
۸. تعیین موارد استثناء (مانند: و یستثنی من المومن المظاهربالفسق؛ بقی الکلام فی جواز دفع السحر بالسحر)
نمونهای دیگر از روند عمومی استنباط: (روند تحلیل در کتاب فقه تربیتی، آیتالله اعرافی)
۱. طرح مساله؛
مانند: آیا تحصیل درهر رشته علمی و کسب هر معرفتی اعم از وحیانی و بشری، مطلوب ذاتی است وبه عنوان اولی رجحان دارد؟ آیا تحصیل دانش بدون انگیزه خداشناسی یا کمال و هدایت، به خودی خود و با قطع نظر از عناوین سودآوری و زیانباری آن، مستحب است؟
۲. نفوذ به متعلق حکم برای کشف لایه های آن.
مانند:بررسی واژه«علم» و معانی اصطلاحی موجود با توجه به گستره وسیع اصطلاحات این واژه برای تعیین مراد و مفهوم از علم.
۳. بررسی پیشینه بحث(نقد وبررسی نظریه های موجود در این بحث)
مراحل:
۱- بیان نظرات و دیدگاه های موجود.
۲- ثمره نزاع و نتیجه اختلاف این دیدگاهها.
۳- ذکر ادله و شواهد هر دیدگاه در آثارمتفکران.
۴. بررسی تفصیلی ادله هر دیدگاه.
مراحل:
۱-دلیل عقلی:
۱. تقریر این دلیل.
۲. نقض و ابرام دلیل بیان شده.
۳. بیان تقریر بزرگان در این نظریه.
۴. ذکر اشکالات موجود در این تقریر.
۵. اثبات نظر مختار.
۲- ادله قرآنی:
۱. ذکر مدعی.
۲. دسته بندی آیات بر اساس واژگان مرتبط. ( در بحث حاضر واژگانی مانند:نَظَر«انظُرُوا»، تفکّر، تعقّل، سیر در زمین که مرتبط با علم و و دانش و دانش اندوزی است).
۳. بررسی مدلول انفرادی آیات با توجه به متعلق این واژگان.
۴. بررسی مدلول جمعی و رابطه سنجی آیات.
۵. استدلال بر نظریه.
۶. نقد و بررسی استدلال و اثبات نظر مختار.
۳- ادله روایی:
۱. گروه بندی کلان روایات. مثلا؛ روایاتی که لحن انشایی و دستوری دارند و روایاتیکه بیانی اخباری و توصیفی دارند.
۲. دسته بندی خرد در هر گروه. مثلا گروه دوم به دو دسته، روایات بیانگر ارزش علمو علم آموزی و روایات بیانگر جایگاه و ارزش دانشمندان تقسیم می شود.
۳. بررسی سندی روایات هر دسته.(همراه با بیان نظرات و اقوال بزرگان در مورد رجالدر سند)
۴. گرد اوری روایات هم مضمون، در مجامع روایی اهل سنت.
۵. بررسی مدلول انفرادی روایات.
۶. بررسی سندی این روایات به اجمال.
۷. به کار گیری قواعد حدیثی مانند «قاعده ضمّ احادیث» برای دستیابی به گزاره های مشترک از میان روایات متعدد اما ضعیفالسند.
۸. بررسی معانی متعلق حکم «علم» در ادبیات قرآنی وروایی.
۹. تطبیق مدلول روایات با کاربردهای متعلق حکم «علم» در ادبیات قرآنی و روایی.
۱۰. نقض و ابرام احتمالات در این تطبیق برای انتخاب احتمال صحیح.(مشکل ترین مرحله دلالی، این قسمت است که بر پایه دقتهای اصولی قرار دارد.)
۱۱. تجمیع قراین بر احتمال مختار در هر روایت.
۱۲. جمع بندی دلالی روایات هر دسته(مدلول جمعی).
۱۳. جمع بندی دلالی همه گروه ها.
۱۴. ویژگیهای حکم.
۱۵. اثبات نظر مختار.
تعبیر دیگری از روند اجتهاد:
روش اجتهاد (قواعد، قلمرو و ترتیب استفاده ازمنابع دین برای کشف نظر خداوند) |
۱.مساله و موضوع شناسی |
۲.کشف اطلاعات معتبر |
۱. رجوع به قرآن درباره موضوع ۲. رجوع به سنت معصوم (قولی و فعلی که شامل تقریر نیز هست) درباره موضوع ۱. از طریق خبر متواتر ۱. اثبات صدور ۱. تحصیل متن معتبر ۲. از طریق خبر واحد (مشهور یا غیر مشهور) ۱. اثبات صدور ۱. تحصیل متن معتبر ۲. بررسی سندی ۳. بررسی قرائن دیگر ناظر به اثبات صدور ۳. رجوع به اصول عملیه حکمیه |
۳. پردازش اطلاعات معتبر |
۱. پردازش محمولات قرآن ۱. بدست آوردن معنای متن (محمولات) با فراخوان الگوریتم «روش فهم متن» = «زباندانی» ۲. نسبت سنجی میان محمولات قرآنی و جمع دلالی ۲. پردازش محمولات روایت ۱. بدست آوردن جهت صدور ۱. از طریق تاریخ ۲. از طریق فقه مذاهب ۲. بدست آوردن معنای متن (محمولات) با فراخوان الگوریتم «روش فهم متن» = «زباندانی» ۳. نسبت سنجی میان محمولات روائی و رفع تعارضات ۱. جمع دلالی (عرفی) ۲. ترجیح ۳. تخییر ۳. نسبت سنجی میان محمولات قرآنی و روائی و جمع دلالی ۴. نسبت سنجی با عمومات فوقانی قانونی و اهداف دین ۵. مقایسه با طرق دیگر و رفع تعارضات ۱. اجماعات ۲. شهرت ۳. سیره متشرعه ۴. سیره عقلاء ۶. علاج تزاحمها |
نحوه عملکرد موضوعشناسانه و مسالهشناسانه فقهی اصولی را نیز میتوان به صورت زیر بیان کرد:
(استخراج شده از عملکرد مرحوم نائینی قدسسره: در اجود التقریرات)
۱. نوشتن مساله به صورت یک جمله
۲. تعیین مفاهیم و روابط و سور ونسبت و جهت در جمله
۳. بررسی تمام احتمالات در تعریف مفاهیم (با چه گونه پدیدهای روبرو هستیم؟)
۴. تعیین رویکرد (از منظر چه علمی به این مفهوم نگاه میکنیم؟)
۵. تعیین جایگاههای احتمالی ومناسب این مساله در ساختار آن علم[۱]
۶. احتمالپردازی در انواع مصادیق محتمل برای این مفهوم (با جستجوی به کار رفتن مفهوم مورد نظر در کلیه حیطههای آن علم)[۲]
۷. احتمالپردازی در انواع اقسام محتمل برای مفهوم (با جستجوی به کار رفتن مفهوم مورد نظر در کلیه حیطههای آن علم)[۳]
۸. تعیین عامل و ملاک تحقق مصداقها–مناط صدق(چه چیزی سبب شده است که این مفهوم در این مصداق بهکار برود؟)[۴]
۹. دقیقسازی مناط و عامل وفرآیند موجود در مفهوم مورد نظر، با توجه به متناقضها یا متضادها یا مترادفها ومشابهها[۵]
۱۰. دقیقسازی مناظ و عامل و فرآیند موجود در مفهوم مورد نظر، با توجه به آثار ولوازم تحقق آن[۶]
۱۱. تعیین حیث مفهوم در مساله[۷]
۱۲. تعیین مبادی تصوری و تصدیقی مساله (تا محل نزاع با ما یبتنی علیه النزاع جداشود.)[۸]
۱۳. نسبتسنجی میان مفهوم مورد نظر با موارد مشابه یا متضادش[۹]
۱۴. تعیین شرایطی که این مفهوم تغییر میکند یا از بین میرود[۱۰]
۱۵. تعیین تاثیر این مفهوم در مفاهیم یا پدیدههای دیگر[۱۱]
۱۶. حدس پاسخهای احتمالی به این مساله (تا با دیدن برخی پاسخها، احتمال معنی سوال رد یا تاکید شود.)[۱۲]
۱۷. بازسازی نهایی صورت مساله[۱۳]
نمودار زیر نیز روند کلی عملیات اجتهاد برای استخراج مدلهای دینی را ارائه کرده است:
(توضیحات تفصیلی در بحث اجتهاد سیستمی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
با استفاده از الگوریتمها، میتوان روش استنباط فقهاء، مفسرین و محدثین را از ناخودآگاه به خودآگاه تبدیل کرده با مطالعه تطبیقی میان آنها و با استفاده از منطق نظریهپردازی، روش قدم به قدم اجتهاد برتر و منجر به مدل را منضبط کرده و آموزش داد.
مبانی اجتهادی هر مکتب فقهی، عبارتند از استدلال بر هر یک از مراحل الگوریتم اجتهاد و تعیین کیفیت و ابزار اجرای آن مرحله.
انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
دینشناسی ، فهم دین ، روششناسی فقاهت ، اجتهاد سیستمی ، الگوریتم اجتهاد ، مبناشناسی اجتهاد
[۱] احراز دلالت، براساس قواعد قطعي صرف، نحو و بلاغت، و براساس سياق صورت ميگيردو كليه قرائن قطعي عقلي و عرفي در آن دخيل هستند و در موارد شك نيز اصولي ماننداصاله الحقيقه، اصاله العموم، اصاله الاطلاق، اصاله عدمالقرينه، اصاله عدم التقدير، اصاله عدم النقل، اصاله عدم الاشتراك، تكليف دلالت را روشن ميكنند.
[۲] در احراز سند پس از اِعمال قواعد و تحليلهاي رجالي و حصول اطمينان به راويان، نياز به اِعمال قواعد و تحليلهاي درايهالحديث (قواعد مربوط به جمعبندي سند با توجه به وزن راويان و محتواي حديث و تناسبش با راويان، ميزان تكرار روايت يا محفوفبهقرائن بودن) است.
[۳] در احراز دلالت روايت علاوه بر قواعد ادبي و سياق و قرائن قطعي عقلي، عرفي و تاريخي، اِعمال قواعد و تحليلهاي فقهالحديث نيز لازم است (قواعد مربوط به احراز عدم تقيهاي بودن محتوا، عدم نسخ محتوا، عدم زياده و نقيصه، عدم اضطراب متن)
[۱] مثلا در بحث اجتماع امر و نهی، گفته میشود: هذه المساله ینبغی ان تدخل فی الملازمات العقلیه غیرالمستقله
[۲] مثلا در بحث منظور از«اطلاق» ، کلیه مواردی که در علم اصول، کلمه اطلاق و مطلق بهکار رفته است جستجو شود و مورد بررسی قرار گیرد. همینطور انواع دلالت مفهوم بررسی شود (دلالت مطابقی آن چیست؟ دلالت تضمنی آن چیست؟ دلالت التزامی آن چیست؟)
[۳] مثلا در بحث اطلاق،اگر اطلاق یک مفهوم است، انواع ساختاری مفاهیم (لابشرط، بشرط لا، بشرط شیء – مفهوم سلبی یا ایجابی – مفهوم واقعی یااعتباری- …؟) – در این قسمت کلیه قیدهاو وصفهایی که این مفهوم گرفته است باید جستجو شود و تحلیل شود. مثلا قید مندوحه در اجتماع امر و نهی
[۵] مثلا در بحث اطلاق،بحث از تقابل اطلاق و تقیید و اینکه این تقابل عدم و ملکه است یا تضاد است؟ – همینطور فرق ساختاری جستجو شود مانند فرق باب تزاحم و تعارض با باب اجتماع امرونهی
[۶] مثلا در بحث اطلاق،بحث از اینکه اطلاق داخل موضوع له است یا خارج از آن است و با قرائن فهمیده میشود؟
[۱۳] مثلا در بحث اجتماع امرو نهی آمده است: فقد اجاد صاحب المعالم اذ عبّر فی المساله بکلمه «توجه» بدلا عن الاجتماع فقال: هل یجوز توجه الامر و النهی الی شیء واحد.
شبکه های اجتماعی