موضوع بحث:
«پارادایم شبکهای» چیست؟ چرا دستیابی به آن لازم است؟ چگونه بهدست میآید؟ (اسلاید بحث)
مساله بحث:
برای «فهم صحیح و جامع» از واقعیتهای دارای ابعاد، ظهورات، ارتباطات و تغییرات مختلف، نیاز به چه ابزارهای معرفتی داریم؟
پیش فرض ها:
۱. «پارادایم» یک اصطلاح در «فلسفه علم» است و بهمعنی چهارچوب فکری کلان حاکم بر یک علم یا یک نظریه میباشد؛ چارچوبی از مبانی نظری و عناصر کلانی که برای تحلیل، سنجش، کشف و اصلاح نظریه های علمی به کار می رود. [۱] (انتقال به بحث تفصیلی از پارادایمها)
۲. این چهارچوب فکری، ترکیبی از مبانی فکری نسبت به موارد زیر است:
مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه، معرفت و علمشناسانه، جامعه و عُرفشناسانه، روششناسانه، تاریخشناسانه، ارزششناسانه، آیندهشناسانه؛ (انتقال به بحث تفصیلی از مبانی)
تعبیر دیگری که از عناصر پارادایمی در فلسفه علم بهکار میرود بهصورت عناصر هشتگانه زیر است:
ماهیت انسان، ماهیت وقایع اجتماعی، نقش شعور عامه، دلیل انجام تحقیق، چیستی نظریه، ملاک اعتبار شواهد، ملاک صحت تبیین،
۳. پارادایمهای کلان رایج در علوم انسانی، که پارادایم تجربهگرا (اثباتگرایی)، پارادایم ذهنگرا (تفسیری و تفهمی)، پارادایم ساختارگرا (انتقادی) هستند، هر کدام برای هر یک از عناصر کلان پارادایمی تعریف و تبیینی دارند.
۴. در منابع اصلی و تفسیریِ اسلام، در مورد هر کدام از موارد فوق، تعریف و تبیینی ارائه شده است که با تجمیع آنها میتوان جدول عناصر پارادایمی مورد نظر اسلام را تولید کرد.
فرضیه بحث:
۱. تعریف « پارادایم شبکهای » (مقصود از شبکه، کل شبکه موجودات در هستی میباشد.):
پارادایم شبکهای یعنی: رویکرد «بررسی شبکهای» در نگاه به هر پدیده،
و یعنی: ضرورت بررسی هر موضوع و مساله در ارتباط با کل شبکه هستی، و یعنی هر تحقیقی هنگامی موجه و معتبر است که ابعاد وجودیِ موضوع و مساله تحقیق، در مقیاس کل شبکه هستی مورد تحلیل و ترکیب قرار گیرد.
۲. جدول عناصر پارادایم شبکهای:
ردیف |
عناصر پارادایم |
اثباتگرایی |
تفسیرگرایی |
انتقادی |
شبکهای |
۱ |
دلیل انجام تحقیق |
کشف قوانین طبیعی و درنتیجه امکان پبش بینی و کنترل پدیده ها |
فهم و توصیف کنش اجتماعی معنادار |
محو افسانه ها و قادر ساختن مردم به ایجاد تغییرات رادیکال در جامعه |
ایجاد تغییر مثبت در زندگی جمعی انسانها بواسطه کشف قوانین حاکم بر طبیعت انسان و اجتماع تاریخ |
۲ |
ماهیت واقعیت اجتماعی |
نظم یا الگوهای ثابت از پیش موجود که قابل کشف اند |
تعریف های سیال موقعیت که محصول تعامل انسانها هستند |
تضاد بسط یافته و هدایت شده توسط ساختارهای بنیادین پنهان |
تعریف سیال موقعیت که محصول تعامل انسانها و ساختارهای بنیادین قابل کشف هستند |
۳ |
ماهیت انسان |
افراد منفعت طلب و عقلانی که نیروهای بیرونی به آنها شکب می دهند |
موجودات اجتماعی که معنا را ایجاد کرده پیوسته فهمی از دنیای خود دارند |
مردم خلاق و انطباق پذیر دارای قابلیت ناشناخته که با فریب و استثمار به دام افتاده اند |
موجود اجتماعی که پیوسته فهمی از دنیای خود دارد و قدرت تغییر آن را در زمینه ساختارهای غیر قابل تغییر دارد |
۴ |
نقش شعور عامیانه |
کاملا متمایز از علم و دارای اعتباری کمتر از آن |
نظریه های قدرتمند روزمره که مردم عادی آنها را به کار می برند |
باورهای نادرستی که قدرت و شرایط عینی را پنهان می سازند |
عرف که دارای معادلات و قوانین نهفته ولی دقیق است |
۵ |
چیستی نظریه |
نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها ، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته |
توصیف اینکه نظام معنایی گروه چگونه ایجاد شده ،تداوم می یابد |
نقدی که شرایط درست را آشکار ساخته ،راه رسیدن به جهان بهتر را به مردم نشان می دهد |
نظامی منطقی و قیاسی متشکل از تعریف ها ، آگزیوم هاو قوانین به هم پیوسته چه در مورد پدیده چه در موردساختارها |
۶ |
تبیین درست |
ارتباط منطقی با قوانین دارد و برپایه واقعیات استوار است |
در نظر افراد مورد مطالعه صحیح است یا حرف دل آنها را می زند |
ابزار مورد نیاز برای تغییر جهان در اختیار مردم قرارمی دهد |
ارائه ارتباط منطقی با پدیده تحت قوانین طبیعی – انسانی –اجتماعی |
۷ |
مدرک و شاهد معتبر |
برپایه مشاهدات دقیق و تکرار پذیر برای دیگران استوار است |
در متن تعاملات اجتماعی سیال نهفته است |
توسط نظریهها مشخص می شود که از فریب ها پرده برمی دارد |
برپایه برهان دارای مقدمه طبیعی یا انسانی یا اجتماعی |
۸ |
جایگاه ارزش ها تمایلات |
علم ،فارغ از ارزش است و ارزش ها جز در انتخاب موضوع ،جایگاهی ندارند |
ارزش ها جزئی اساسی از حیات اجتماعی اند ارزش های هیچ گروهی غلط نیستند و فقط متفاوت اند |
هر علمی باید از موضعی ارزشی آغاز شود برخی مواضع درست و برخی نادرست |
ارزشها تابع قوانین و حقایق هستند |
تبیین بحث:
گزارههای جدول زیر، تبیین عناصر جدول فوق هستند یعنی به استناد این مبانی هستیشناسانه، و انسانشناسانه، عنصر «ماهیت انسان» و …در جدول فوق معنیدار شده است.
جدول اصول موضوعه و مبادی تصوری وتصدیقی پارادایم شبکهای:
ردیف |
اصل موضوعی |
مفهوم مرکزی |
۱ |
هستیشناسانه |
شبکه وجودی گسترش یافته از وحدت بینهایت(خداوند) به کثرت(مخلوقات)، بهمپیوسته، دارای مراتب تشکیکی و حرکت از قوه به فعل و نظام علتومعلولیجهان، دارای ساختار و فرآیندهای ثابت ولی طیفدار و فازی است.ساختارها و قوانین طبیعی، زیرساختهای معرفت و حرکت موجودات هستند. |
۲ |
روششناسانه |
روش= نظمدهی به فرآیند انجام یک کارروشهای سهگانه مشاهده تجربی، برهان عقلی، شهود قلبی برای کشف واقعیتها، معتبرند.ترکیب روشهای کمّی، کیفی به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند.ترکیب روش استقرایی و قیاسی به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند.رویکرد میانرشتهای به بهینهسازی فرآیند تحقیق کمک میکند.روش الگوریتمی شش مرحلهای برای کشف واقعیتها، روش منتخب است. |
۳ |
معرفتشناسانه |
معرفت= باور صادق موجّهواقعیت، قابل دسترسی ذهنی است، ثابت است در عین حرکت تکاملی، مرکب و دارای ابعاد و سطوح و مراتب است. (مبناگروی + رئالیسم پیچیده)واقعیتهای بنیادین قابل کشف برای همگان و مشترک میان آنها وجود دارد.ادراکات انسان بر پایه بدیهیات و علم حضوری، براساس ساختار و قانون مشخص ذهنی، گسترش پیدا میکنند و این گسترش قابل ردیابی است.معرفتهای بنیادین بدیهی و برهان و محصولات برهانی اعتبار معرفتی دارند و کاشف از واقع هستند.معیار صدق، مطابقت با واقع و انسجام درونی است.تحلیل نظریهها در دستگاه ارزیابی برهانی، معتبر است. |
۴ |
علمشناسانه |
علم= تک گزاره یا مجموعه گزارههایی که توصیف یا تبیین موجّة از واقعیت را ارائه میکنند.علوم تجربی= توصیف و تبیین پدیدههای محسوس برای دستیابی به قدرت کنترل آنهاعلوم انسانی= توصیف و تبیین ابعاد مختلف رفتار انسانی برای دست یابی به پیشبینی و کنترل آنهاعلم دینی= گزارش روشمند و نظاممند از توصیف و تبیین دین نسبت به پدیدههای هستی و انسانیعلوم انسانی، عینی و ناظر به واقع هستند.تولید علم براساس روش تجربه و برهان و شهود انجامپذیر است.علم دینی، متن محور است و براساس روش برهانی عقل عملی که در علم «اصول فقه» تعریف شده است قابل دستیابی است. |
۵ |
انسانشناسانه |
انسان = موجود متفکر با قابلیت عبور از محدودیتها و اتصال به بینهایت (حیّ متالّه)انسان، در شبکه هستی، معنادار است.انسان، قدرت حرکت در شبکه هستی را دارد. (اختیار دارد)برای هر حرکتی، نیازمند تنظیم ابعاد و سطوح خود با دیگر موجودات در شبکه هستی است. (مقید به ساختار و قوانین است و اختیار محض ندارد.)انسان موجودی است با ظرفیت منطقی بودن و خیرطلبی، بههمراه ظرفیت هواپرستی و شرّرسانی.انسان قدرت ایجاد تغییر در امور و حوادث و نتایج را در محدوده ساختارهای قابل انعطاف هستی دارد.انسان وجدان دارد و حقیقی بودن و خیر بودن برخی امور برای او قابل انکار درونی نیست و بههمین دلیل نمیتواند به فضای «نسبیّت مطلق» تکیه کند.انسان براساس محاسبه نفع و ضرر تصمیمگیری میکند.این نفعوضرر فقط منحصر در عالم حسی فردیِ او نیست و برآیند نفعوضرر در کل شبکه هستی در امتداد ابدیت باید محاسبه شود. |
۶ |
جامعهشناسانه |
جامعه یعنی همزیستی تعدادی از خانوادهها یا افراد که منجر به شکلگیری تعاملات حقوقی، مالی، انضباطی و مدیریتی ، فرهنگی و ارزشی شود.شکلگیری جامعه تابعی از شکلگیری ساختارهای ارتباطی است.جامعه دارای ماهیت مستقل از افرادش نیست اما دارای هویت مستقل منتزع از افرادش میباشد و بههمین دلیل ارزش افزوده بر هویت فردی افراد دارد و سبب ایجاد تغییروتحول در زندگی افراد میشود، لذا با متغیر «جامعه» و «هویت جمعی» باید مانند یک متغیر واقعی رفتار کرد و در کشف قوانین و قواعد و ساختارهایش کوشید. (قانونمندی جامعه)در ارتباط میان اصالت فرد و اصالت جمع، قاعده اولیه «اصالت فردِ در ضمن شبکه هستی» است. یعنی هر فردی حق دارد هر چه میخواهد اِعمال کند بهشرطی که ابدیتش، روحش، محیط و دیگران ضرر نکنند.در تعارض میان اصالت فرد و جمع، در صورتیکه بقاء جمع غیرمُجرم متوقف بر از بین رفتن فرد باشد، اصالت با جمع است. |
۷ |
تاریخشناسانه |
تاریخ مانند جامعه دارای ماهیت مستقل از جوامع و افراد نیست اما دارای ماهیت مستقل منتزع از افرادش میباشد و برهمین اساس دارای قانونمندی است (قانونمندی تاریخ = وجود قوانین پایه در ساختار زندگی انسان که فارغ از بُعد زمانی و مکانی، بر جوامع انسانی حاکم است.) |
۸ |
آیندهشناسانه |
آینده بهمانند گذشته براساس قواعد و معادلات حاکم بر ساختار خلقت و انسان، قانونمند است.تمام ساختارهای خلقت و انسان و ظرفیتهای او هنوز شناخته نشدهاند.آیندة محتمل قابل کشف است و برای آن باید برنامهریزی کرد.آیندة محتمل قابل تغییر است و برای آن باید روندسازی کرد. |
۹ |
ارزششناسانه |
ارزشها اعتباری هستند ولی صِرفا قرارداد و اعتبار و توافق افراد با یکدیگر نیستند، بلکه دارای منشاء انتزاع حقیقی میباشند و تمام قواعد و قوانین حاکم بر منشاء انتزاعشان بر آنها نیز حاکم است.گزارههای توصیفی که بیانگر دانشها هستند با ضمیمة یک گزارة توصیفکنندة یک ضرورت بنیادین در ساختار خلقت یا ساختار انسان، به گزارههای توصیهای که بیانگر ارزشها هستند منتهی میشوند.در مقام کشف حقایق، ارزشهای خاص افراد نباید دخیل باشند. (اما ارزشهای عام یا بنیادین و ساختاری، بنابه ضرورت ساختاری دخیل هستند) |
۱۰ |
دینشناسانه |
دین، مجموعه گزارههای توصیفی و توصیهای است که دارای منشاء وحیانی است و خطاب به بشر برای زندگی بشر ارائه شده است.زبان دین، واقعگراست و توصیفهای او کاشف از حقایق هستی می باشند و توصیههای او دارای منشاء انتزاع حقیقی هستند.زبان دین چند لایه است و مراتب متعددی از معنای مطابق با واقع را در بر دارد.دین بهصورت حداکثری، نسبت به تمام شؤون زندگی انسان حساسیت نشان داده است و نظر داده است.دين، مجموعهيي از عناصر و گزارههاي بهمپيوسته و نظاممند استاين عناصر و اجزاء، تابع اهداف دين هستند و هدفگراييِ دين، به اين عناصر شكل ميدهد و ساختار ارتباطي آنها با يكديگر را تعيين ميكند.اتحاد مبدء پيدايش دين با مبدء پيدايش هستي، پل ارتباطي دين با واقعيتهاست و بر اين اساس، برنامههاي دين جلوههايي از معادلات واقعي است و برنامههاي دين، مدل كردنِ واقعيتها است.دين، اهداف و برنامههاي خود را اولويتبندي ميكند.دين، برای تعامل با عناصر محيطيِ خود برنامه دارد.دين، براي شكلدهي به عناصر محيطيِ خود برنامه دارد و آرمانها و هنجارها را در چهارچوب اهدافِ خود تغيير و تحول ميبخشد.دين از تضاعف نيروبخشي[۲] براي حركت به سمت هدف برخوردار است.فهم دین ممکن و ضابطهمند است و رویکرد اکتشافی دارد. (کشف مراد شارع)فهم دین، بشری و خطاپذیر و قابل اصلاح و ارتقاء است.نتایج فهم روشمند دین، قابل استناد به دین است. (استناد مشروط به اینکه مخاطب بداند این استناد، استناد علمی است (حجیت)، نه استناد واقعیِ وجودی)شناخت دين از طريق تحليل گزارههاي نگرشي، راهبردي و راهكاري ممكن است.یافتههای قطعی عقل و تجربه بشری، مورد تایید دین هستند اما دینی نیستند (مُبرِز فعل تکوینی الهی و علم الهی در آنها، وحی نیست.)برنامههاي دين، قابليت خود تنظيمي دارد؛ تعادلگرا و تكاملي است.برنامههاي دين، در فرآيندي پيوسته و مستمر و تدريجي تحقق مييابند.هويت و برنامههاي دين را ميتوان از منظرِ “محرك_ پاسخ” مطالعه كرد. دين داراي شبكة عصبي منسجم و در تحت مديريت اهداف است كه نسبت به محركها واكنش نشان ميدهد.[۳]گزارههاي دين را بايد در عرصة اهداف و اولويتهاي آن بررسي كرد.سيستم دين از سه خُرده سيستمِ نگرشي، قانوني و فرهنگي تشكيل شده است.اين خُرده سيستمها، مسئوليت تقسيم كار و فعاليتها را در سيستم اصلي بهعهده دارند.بخش استراتژيك هر سيستمي از سه مولفة: تعادل حياتي، ميدانهاي نيرو و برآيندبُرداري تشكيل ميشود. تعادل حياتي، نقطه ثقلي است كه مجموعة سيستم خود را براساس آن متعادل ميكند و محيط دروني خود را ثبات ميبخشد و بين نيروهاي دروني و بيروني موازنه برقرار ميكند. ميدان نيرو، صافيِ كليّة ارتباطات در راستاي تحقق اهداف است كه نيروهاي سوقدهنده و بازدارنده را فعال ميكند. برآيندبُرداري، ابزار اندازهگيريِ نيروها و عوامل علّي و محركهاي سيستم هستند. در اين تحليل، سطوح تعامل عوامل با يكديگر مشخص ميشود.در سيستم دين نيز اين سه مولفه بهوضوح وجود دارند:تعادل حياتي در دين، طيف اهداف دين است كه نقطه ثقلِ فازييي است كه مجموعة گزارههاي دين را منسجم و متعادل كرده و موازنههاي لازم بين محركها و پاسخها را ايجاد مينمايد.ميدانهاي نيرو در دين، حداقلها و حداكثرهايي است كه در موضوعات مختلف توسط دين تعيين شده است. اين حداقل و حداكثرها، مرزها و حدودي هستند كه بهعنوان صافيِ جهتدهنده به كليّة ارتباطات ميانگزارهيي در عرصة دين و صافيِ فعاليتها در عرصة دينداري عمل ميكنند.برآيندبُرداري در دين، گزارههايي هستند كه سطوح و لايهها و معادلاتِ كلي را بيان ميكنند و رابطة بين آنها را تبيين مينمايند. اين گزارهها توسط علمِ “قواعدفقه” و علمِ “اصولفقه” بهتفصيل تعريف و توصيف شدهاند. |
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
براساس پارادایم شبکهای، دستیابی به یک دستگاه علمی و نظام فکری منسجم در موضوعات مختلف و علوم مختلف، موجّه و ممکن است.
علوم انسانی اسلامی، در پارادایم شبکهای موجّه و ممکن است و پارادایم شبکهای، نقطه شروع در تحول علوم انسانی است. (تصویر)
اجتهاد سیستمی مبتنی بر پارادایم شبکهای تعریف میشود. (بدون اجتهاد سیستمی، نمیتوان فرآیندهای کلان موجود در گزارههای دین را کشف کرد.)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
پارادایم ، فلسفه علم ، روش تحقیق ، علوم انسانی ، علم دینی ، اجتهاد سیستمی
انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
[۱] توضیحات تکمیلی در مورد پارادایم: (از کتاب استراتژی اثربخش، وفا غفاریان)
“پارادايم”،(paradigm)در لغت بهمعني نمونه و مثال است و در اصطلاح،مجموعه منسجمي از انديشههاست كه حقيقتي را توضيح ميدهد. پارادايم بهمنزلة نقشه است و چگونگي راه را نشان ميدهد. پارادايم راهنماي حقيقت است. انسان و جوامع انساني، حقيقت را در صورتِ اجزاء و ابعادي مثلِ تاريخ، اقتصاد، فرهنگ و صدهاپارادايم ديگر درك ميكند و اين صورتها هر روز بيشتر تكامل مييابند و تصوير كاملتري از حقيقت را آشكار ميكنند. هر پارادايمي محدودهاي را تعريف ميكند و در آن محدوده قوانيني را حاكم ميسازد. تنها با ادراك اين قواعد ميتوان به موفقيت رسيد(مثلاً توليد انبوه در عرصهاي كه قواعد توليدِ با كيفيت، حاكم است نميتواندموفقيتآور باشد). پارادايمها چگونگي حلمسائل را نشان ميدهند. پارادايم”زمينمركزي” در عصر خود پاية محاسبات نجومي بود؛ فيزيك نيوتوني نيزهمينطور؛ پارادايم، تجلي لايهاي از حقيقت هستي است و محدودهاي از عالم هستي وقواعد آن را بر روي ما ميگشايد و پيشفرضها و باورها و برداشتهاي ما نسبت به موضوعات را تعيين ميكند. پارادايمها خصوصياتي دارند كه برخي از آنها عبارت است از:
-سقوط دادن به نقطه صفر: هنگام ظهور يك پارادايم جديد، توانمنديهاي پارادايم قبلي از بين خواهد رفت و همه بدون توجه به جايگاهشان در پارادايم قبلي بايد از صفر شروع كنند(مثلِ جريان ساعتسازي در سوئيس ر.ك. به صفحة۲۵ در كتاب حاضر). دوران انتقال پارادايم دورهاي استثنايي براي رقابت و پيروزيِ كوچكها در مقابل بزرگهاست.
-مقاومت در برابر تغيير: پارادايمها با ايجاد چهارچوب نگرشي، بر برداشتهاي انسان تاثير ميگذارند تا حدي كه پايبندان به پارادايم ممكن است از ادراك حقايق خارج ازآن محروم شوند( مثلاً عقايد گاليله با مقابلة شديد جامعة علمي عصر خود مواجه شد).
“شبهپارادايم”: شبه پارادايمها برخلاف پارادايمهاكه منشاء آنها قواعد هستي است، توسط انسان وضع ميشوند و قواعد خاصي را در يك موقعيت وضع ميكنند تا رابطه بين بازيگرانِ صحنه تنظيم شود. شبه پارادايمها ابزارموثري در ايجاد نظم در جامعه هستند. هر كجا محل ادعا و نزاع باشد، ايجاد فضاي پارادايميك مشكلگشا خواهد بود. رفع تنازع اصليترين كاركرد شبهپارادايمهاست.تعيين برنده در فضاي رقابتي بستگي زياد به قواعد شبهپارادايم دارد و اين مساله سبب توجه جهاني به شبهپارادايمها شده است زيرا امروزه تاثيرگذاري بر قواعد جهاني دغدغهاي اساسي است( مثلاً جريان تجارت جهاني و برداشتن مرزهاي گمركي از اين قبيل تاثيرگذاريهاست. با قاعدة نظام گمركي كشورها بر روابط تجاري و نظم بازار دخالت ميكردند و با برداشتن اين قاعده دست دولتها از دخالت مستقيم در بازار جهاني وداخلي كوتاه ميشود و معادلات تجاري را به سود توليدكنندگان بزرگ بههم ميزند).
“تغييرو جايگزيني پارادايمها”:پارادايمها بهعلت محدوديتهايشان، پس از مدتي ناكارآمدي از خود بروز ميدهند ونميتوانند پاسخگوي شرايط جديد باشند لذا سبب توجه اذهان به پارادايمهاي جديد ميشوند.در عصر جديد، برندگان اصلي كساني هستند كه در مسلط ساختن پارادايم جديد نقش اساسي داشته باشند.
“اَبَرپارادايم”: پارادايمها و تغييرات آنها، خود تحت كنترل قواعدي هستند كه از اين قواعد به “ابرپارادايم” تعبير ميكنيم.اين قواعد براساس منطق هستي و ازلي است. قواعد هستي تا وقتي در چهارچوب پارادامي ظهور نكنند منشاء اثر نخواهند بود(قواعد خفته) و هنگاميكه در بستر يك پارادايم فعال شوند تعيينكننده خواهند شد.
[۲] منظور از تضاعف نيروها، فعلوانفعال عناصر سيستم با يكديگر است بهطوري كه آثار و تركيب آنها بزرگتر از مجموع آثار يكايك آنها باشد. يعني فعالسازي يك متغيردر برنامههاي دين، موجب فعّال شدنِ متغيرهاي ديگري نيز ميشود كه فعال شدنِ آنهااثر بازخوردي بر متغير اول دارد و موجب تشديد يا تضعيف تصاعديِ فعاليت آن ميشود.
[۳] يعني در وضعيتي كه محركي بهوجود ميآيد، نحوة رفتار و واكنش دين را بررسي كرد(يعني ميزان كاربردي بودنِ گزارههايي را كه در پاسخ به اين محرك ارائه ميدهدبا موارد مشابه مقايسه كرد و توانايي آن را محاسبه نمود).نكته: مقصود از واكنش، عملكرد انفعالي نيست بلكه هر گونه اثرپذيري و اثرگذاري است.