موضوع بحث:
مقصود از « حکمت و عرفان » که تعیینکننده رویکرد معرفتی مباحث میباشد چیست؟ (اسلاید) + (مقاله) + (دوره تربیت مدرس عرفان و حکمت)
مساله بحث:
اصلی ترین زاویه دید برای حرکت مثبت و تعالیبخش در زندگی در شبکه هستی چیست و چگونه بهدست میآید؟
پیش فرض ها:
فرضیه بحث:
«عرفان و حکمت»، اصلیترین و جامعترین دید را برای حرکت در زندگی، به انسان میدهند.
این عنوان همانطور که در متن صفحه اول سایت، در قسمت مفاهیم مشاهده میشود، بعد از عناوین «شبکه هستی، انسان شبکهای و معادلات حرکت» ذکر شده است زیرا تعیینکننده محتوا در بحث شبکه هستی و انسان شبکهای و معادلات حرکت انسان در این شبکه، بهعهده حکمت و عرفان است.
تبیین بحث:
هسته مرکزی ماموریت حوزههای علمیه، تامین علمی برای تحقق تمدن اسلام است؛ کشف ، فهم ، تبیین معارف دینی برای پیادهسازی در صحنه زندگی فردی و اجتماعی و تمدنی. از سوی دیگر در مبانی «دینشناسانه» قاعدهای با محتوای زیر مورد پذیرش متخصصین است: «تطابق تشریع با تکوین» یا به تعبیر دیگر «تبعیت اَحکام از مصالح و مفاسد واقعی»؛ بنابراین برای اینکه بتوان به فهم جامع و عملیاتی دین رسید، «هستیشناسی» ابزاری قدرتمند خواهد بود. (هستیشناسی = علم به ساختار و معادلات موجود در کلان هستی)
« حکمت »:
علامه طباطبایی رحمهاللهعلیه در المیزان در ذیل آیه شریفه «یوتی الحکمه من یشاء» چنین آوردهاند: (ج۲ ص۶۰۷)
كلمه” حكمت” به كسره” حاء” بر وزن” فعلة” است، كه وزنى است مخصوص افاده نوع، يعنى دلالت بر نوع معنايى مىكند كه در اين قالب در آمده پس حكمت به معناى نوعى احكام و اتقان و يا نوعى از امر محكم و متقن است، آن چنان كه هيچ رخنه و يا سستى در آن نباشد، و اين كلمه بيشتر در معلومات عقلى و حق و صادق استعمال مىشود، و معنايش در اين موارد اين است كه بطلان و كذب به هيچ وجه در آن معنا راه ندارد. حكمت عبارت است از قضاياى حقهاى كه مطابق با واقع باشد، يعنى به نحوى مشتمل بر سعادت بشر باشد، مثلا معارف حقه الهيه در باره مبدأ و معاد باشد، و يا اگر مشتمل بر معارفى از حقايق عالم طبيعى است معارفى باشد كه باز با سعادت انسان سروكار داشته باشد، مانند حقائق فطرى كه اساس تشريعات دينى را تشكيل مىدهد.
همچنین فرموده اند: منظور از حكمتى كه در قرآن به كار رفته،مجموعه علوم و معارفى است كه انسان را به حقيقت رهنمون میسازد؛ به طورى كه هيچ شك و ابهامى در آن نماند. ازاين رو، مىشود گفت دين با واقعيت و حقيقت مطابقت دارد، اصول و قواعدى كه با دين آمده، در واقع حكمت اند ؛و پيامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مأمور است اين حكمت را، به مردم بياموزد. (الميزان، ج ۱۲، ص۵۷۱ )
علامه طباطبایی در جایی دیگر فرموده اند: حکمت ، نظر و اعتقادی است که مطابق واقع و ملازم با رشد بوده و کذب ناپذیر باشد ؛ و ضرری بر آن مترتّب نگردد.(المیزان؛ ج۱۹ ، ذیل آیه ۲ سوره جمعه)
«فلسفه»:
تعاريف مختلفي براي فلسفه بيان شده است مانند:
۱. ابن سینا: فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است، به قدری که برای انسان ممکن است بر آنها آگاهی یابد. (فرهنگ فلسفی، جمیل صلیبا)
۲. جرجانی: فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی. (فرهنگ فلسفی)
۳. ارسطو: فلسفه، علم به موجودات است از آن جنبه که وجود دارند. (فرهنگ فلسفی)
۴. فیثاغورس: فلسفه یعنی دوستداری دانایی. (دائره المعارف بریتانیکا)
۵. افلاطون: خاستگاه فلسفه، حیرت در برابر جهان است. فیلسوف به کسی اطلاق می شود که در پی شناسایی امور ازلی و حقایق اشیا و علم به علل ومبادی آن ها است. (فلسفه و منطق، شهید مطهری، صفحه۴۰)
۶. سیسرون: فلسفه عبارت است از علم پیدا کردن به شریفترین امور و توانایی استفاده از آن در حد امكان. (فلسفه و منطق، صفحه ۴۰)
۷. توماس هابز: فلسفه، علم به روابط علی و معلولی میان اشیا است. (مقدمه ای بر فلسفه،صفحه ۱۱)
۸. کریستین وولف: فلسفه، علم بر موجودات ممکن است، یعنی بر هر چه ممکن است بالفعل حالت تحقق پیدا کند. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
۹. فیشته: فلسفه، علم ِعلم ،یا علم معرفت است. (مقدمه ای برفلسفه، صفحه ۱۲)
۱۰. هگل: فلسفه، بحث در امر مطلق است. (مقدمه ای بر فلسفه،صفحه ۱۲)
۱۱. اوبروگ: فلسفه، علم به مبادی و اصول است. (مقدمه ای برفلسفه، صفحه ۱۲)
۱۲. هربارت: فلسفه،تحلیل معانی عقلی است. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۲)
۱۳. وونت: کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید، تا به این ترتیب مجموعه واحد و پیوسته ای ایجادگردد. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳)
۱۴. پولسن: فلسفه مجموعه معرفت هاست که انتظام علمی پیدا کردهاند. (مقدمه ای بر فلسفه، صفحه ۱۳)
۱۵. کانت: فلسفه، شناسایی عقلانی است که از راه مفاهیم حاصل شده باشد.
۱۶. ملاصدرا: فلسفه كمال يافتن نفس انسان در سايه شناخت واقعيتهاي موجودات و حكم به وجود آنهابه صورت قطعی و مستدل است که بدون گمانهزنی و تقلید باشد. (اسفار، ج۱ ص۲۰)
برخی تعابیر دیگر:
كِندي: العلم بالاشياء علي حقيقتها بقدر طاقهالانسان (رسائل الكندي، ص۹۷)
فارابي: العلم البرهاني بالاسباب البعيده التي بها وجود الاسباب القريبه لاشياء (الفصول المنتزعه، ص۵۲)
بوعلي: التصديق بحقائق النظريه و العمليه علي قدر طاقه البشر (عيون الحكمه، ص۱۶)
بوعلي: العلم عن الموجود المطلق و تبتدي منه مبادي العلوم (النجاه، ص۱۹۸)
ملاصدرا: العلم بغايات الاشياء و عللها (حاشيه الهيات شفاء، ۲۶۴)
ملاصدرا: العلم بحقيقه الاشياء كما هي عليه في الواقع و الحكم بوجودها بالبراهين،بقدر الوسع الانساني (اسفار، ج۱،ص۳۳۸)
شاید بتوان در یک تعریف مشترک که شامل بسیاری از این تعاریف گردد چنین گفت: فلسفه شناخت مستدل نسبت به واقعیتهای جهان و ارتباط بین آنهاست. هدف از فلسفه آن است که مدیریت عقلانی نسبت به زندگی فردی و جمعی حاصل گردد که این جز با در نظر گرفتن تأثیرگذاری و تأثیرپذیری رائج در عالم ممکن نیست.
فلسفه = هستيشناسي برهاني
فلسفه= تلاش عقلانی براي كشف علت پديدهها دركل هستي
حکمت= تلاش معرفتی براي نفوذ به لايههاي پنهانِ از حسّ، براي رسيدن به حقايق اثرگذار در زندگي
فلسفه= كشف شكل هستي و معادلات حاكم برآن
فلسفه اسلامي = برهاني كردن نگرش اسلام به هستي
فلسفه اسلامي= تلاش براي تبيين عقلاني مدل هستيشناسانه اسلام
حيطه فعاليت فيلسوف حوزوي، تلاش براي تعميق فهم از مدل هستيشناسي اسلام و تلاش براي اثبات عقلانيت اين مدل و ايجاد زمينه تفاهم با مخاطبيني است كه عقيده مشترك با آنها وجود ندارد.
تفاوت حکمت با فلسفه:
فلاسفه ، در تعريف حکمتِ اصطلاحی گفته اند: حکمت علم به حقايق اشياء است به قدر طاقت بشری . و تعبیر دیگر اینکه: حکمت آن است که انسان به حقایق اشیاء ، چنان علم پیدا کند که خود ، نمونه ای عقلی از عالم عینی شود. (اسفار، ج ۱ ص۲۰)
آنچه از بررسی استعمالات این دو کلمه و تعاریف آنها بهدست میآید فرضیه زیر را بهدست میدهد:
اصطلاح «حکمت»، اعمّ و فراتر از «فلسفه» است و علوم حضوری و شهودهای باطنی را علاوه بر علوم برهانی عقلی درباره هستی، در بر میگیرد و همچنین امتداد علم را در عمل دنبال میکند یعنی الزامات و شایستگیهای رفتاری (عقل عملی) را که از اطلاعات برهانی (عقل نظری) حاصل میشود، تبیین میکند.
(انتقال به توضیحات بیشتر در مورد مسائل فلسفه و فهرست نظریات فلسفی)
عرفان:
در تعاریف عرفان چنین آمده است:
شاید بتوان تعبیر زیر را در یک فشردهسازی و شفافسازی، برای تعریف عرفان بهکار برد:
عرفان= هستیشناسی شهودی قلبی (معرفه الحق بالقلب)
(انتقال به شاخص «احساس حضور خدا» + دریافت فایل «بیانیه عرفان شیعی» + انتقال به بحث عرفان شیعی فقاهتی)
نتایج آثار و لوازم پذیرش بحث:
رابطه فلسفه با زندگی و آینده:
زندگي مجموعه اقوال، افعال و احوال خودآگاه فرد است و فقط به فردي كه نسبت به ظهور و بروزات خود خودآگاهي داشته باشد، میتوان گفت که دارای زندگی است. طبق این تعریف زندگی یعنی حرکت خودآگاه به سمت هدف و آنچه از اهمیت برخوردار است شناخت ملاک انتخاب بهترین عملکرد برای رسیدن به هدف اصلی است.آینده جزئی از زندگی ما و دنیاست. در زمان حال، واقعیتها وارتباط بین آنها جهان را تشکیل میدهند و زمان آینده نیز اینگونه شکل میگیرد.
حرکت منسجم و بهم پیوسته عالم که با مطالعه تاریخ و دقت وتدبر در سیر حوادث به دست میآید نشانگر آن است که ما با یک مجموعه کاملا مرتبط روبرو هستیم. مجموعهای که اجزای آن به صورت شبکه در تعامل با یکدیگرند و توجه به برخی از اجزاء و زمانها ما را در شناخت و ساخت سایر اجزاء و ازمنه یاری میدهد؛ به همین خاطر است که توجه به آینده و تفکر درباره آن به معنای خیالپردازی نیست بلکه به معنای واقع نگری است.
اگر تعاریفی را که از حکمت و فلسفه، آینده و زندگی ارائه شد به یکدیگر ضمیمه کنیم این نتایج به دست میآید:
فلسفه به انسان کمک میکند که با شناخت واقعیتها و قوانین واقعی عالم حرکت زندگی خود را به گونهای مدیریت کند که به هدف اصلی خود دست یابد.
۱- فلسفه توهم زدگی را برطرف مینماید و خلط بین توهم و واقعیت را برطرف میسازد. بدون فلسفه توهمات پوچ، هدف واقعی و راه واقعی را ناپدید میسازند.
۲- فلسفه راه تفکر را نشان میدهد و تفکر پایه تمامی حرکتهاست. روش تحقیق مبتنی بر فلسفه بهترین روش تحقیق است که در زندگی علمی و عملی کاربرد فراوان دارد.
۳- تصمیمگیری در موارد شبیه به یکدیگر از مشکلترین موارد است. فلسفه با آموزش کشف ملاکهای تشابه و تفاوت کمک بزرگی در این زمینه است.
۴- تعیین هدفهای جزئی و کلی در زندگی اهمیت زیادی دارد. فلسفه با در نظر گرفتن قوای وجودی در این زمینه کارگشاست.
۵- از مشکلات همیشگی برنامهریزیها، نقاط بحرانزاست. این نقاط ناشی از نقصهایی است که در مسیر یک برنامه به وجود میآید. از جمله ماموریتهای فلسفه، شناخت نقصها و موارد عدمی است.
۶- تعیین افق و زاویه دید به عهده علمی است که توانایی کشف نقاط مختلف هستی را دارد و تعیین این دو مقوله برای هر حرکتی لازم است. کار فلسفه جهتدهی به نحوه و بعد نگرش انسان است و لایههای مختلف را در مقابل دید او از زاویههای مختلف میگشاید.
۷- پرداختن به ابعاد مختلف انسان و به خصوص ابعاد معنوی آن ارتباط مستقیم با شناخت خداوند دارد. شناخت صفات مختلف پرودگار و نحوه ارتباط عالم با خالق از فوائد پرداختن به فلسفه است. به عنوان مثال درک صحیح نسبت به قادریت ویا عالمیت پرودگار در نحوه زندگی انسان تأثیر مستقیم دارد.
۸- تمام آنچه در ذهن ما میگذرد آیا تمام واقعیت است و یا جزئی از آن و یا هیچکدام؟ جواب سؤال هر چه باشد در نحوه اعتماد به ذهنیات و به تبع آن رفتار و اعمال انسان اثر میگذارد. فلسفه جواب این سؤال را مشخص میسازد.
در یک جمله شاید بتوان گفت که فلسفه عهدهدار تأمین نگاه عقلانی به بشریت و دنیای اطراف اوست و هرچه از این سمت پیش میرویم توجه به فلسفه پررنگتر میشود زیرا در فضای رقابت آنچه خریدار دارد نظری است که پشتوانه قویتری داشته باشد.
رابطه حکمت و عرفان با تمدنسازی:
انتقال به مقاله « رابطه عرفان و تمدنسازی »
انتقال به دوره آموزشی تربیت مدرس و مبلغ حکمت و عرفان + انتقال به گزارش همایش بازخوانی عرفان و حکمت شیعی
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
هستی شناسی، دینشناسی ، فهم دین ، روششناسی ، رویکردشناسی ، رویکرد فلسفی و عرفانی ، جریان وحدت در کثرت
۱. محیالدین، رساله اصطلاحات الصوفیه ص۴
۲. بایزید بسطامی، نصوص من شطحات الصوفیه ص۱۱۲
۳. معروف کرخی، عوارف المعارف ص۴۰
۴. ابوبکر کتانی، موسوعه مصطلحات الصوفیه ص۸
۵. بوعلی سینا، الاشارات نمط نهم فصل دوم
۶. ملاعبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیه ص۱۲۴
۷. ابنفناری، مصباح الانس ص۶
۸. ابنفناری، مصباح الانس ص۶
۹. ابنفناری، مصباح الانس ص۶
۱۰. ابن فناری، مصباح الانس ص۶
۱۱. ابنفناری، مصباح الانس ص۶
۱۲. محقق قیصری، شرح تائیه ابنفارض
۱۳. قیصری، شرح فصوصالحکم، ص۱۹
۱۴. محقق قیصری، رساله التوحید و النبوه و الولایه ص۷
۱۵. قیصری، رساله التوحید و النبوه و الولایه، ص۶
۱۶. قیصری، شرح فصوصالحکم، ص۷۱۵
شبکه های اجتماعی