« مهارتمحوری » چیست؟ چرا؟ و چگونه؟
چگونه میتوان از اطلاعات و علم، برای حل مشکلات و مسائل زندگی استفاده کرد؟ (صِرف دانستن نباشد، به «توانستن» منجر شود)
۱. علم،الفاظ و عبارات نيست بلكه حقايقي است كه در نفس لمس و احساس شوند.
۲. علم نهایی،احساس عظمت خداوند و توجّه با تمام وجود به مبدأ هستي است.
۳. براي دستيابي به علم بايد به مشاهده و تحليل پرداخت و آنچه مهم است دستيابي به تحليلهاست كه در نتيجه آن لمس و احساس واقعيات در نفس ايجاد ميشود.
۴. دستيابي به حقايق وقتي صورت ميپذيرد كه فرد قدرت استنباط و يا تحليل داشته باشد.
۵. قدرت تشخيص و ارزيابي وقتي بهدست ميآيد كه فرد با مبدأ هستي ارتباط روحي برقرار كند وفقر خود و غناي او را لمس نمايد.
۶. درتحليل و بررسي بايد به دنبال سرچشمههاي خلقت بود.
۷. دستيابي به سرچشمههاي خلقت، علم و آگاهي شفّاف را ايجاد ميكند.
۸. براي رسيدن به علم و آگاهي شفاف، بايد جريان خلق كردن را تجربه كرد و با تمام وجوداحساس نمود.
۱. مهارت = توانایی مستمر مستقل برای انجام کاری یا ایجاد تغییری
۲. مهارتمحوری = تدوین اهداف و شاخصهای یک برنامه راهبردی یا عملیاتی براساس مهارت (استفاده از کلمه «بتواند» در تدوین اهداف و شاخصها)
علم براي زندگي است، ما ميآموزيم تا روح از محدوديتها خارج شود و به پهنه بيانتهاي هستي متصل شود، ما ميآموزيم تابه جهانهاي برتر و فراسوي ديد مادي دست يابيم و ابديت خود را بسازيم. انسانها ميخواهندبه كمال برسند پس بايد نيازها و نواقص خود را برطرف كنند. امّا چگونه؟
جهاني كه در آن زندگي ميكنيم داراي قوانين و معادلات ثابتي است. موجودات آن هريك داراي خواص و آثار منحصر به خودهستند و با ديگر موجودات فعل و انفعالاتي ضابطهمند دارند. ما خود جزئي از اينجهان به همپيوسته و قاعدهمند هستيم و با تمام اجزاء آن ارتباط داريم (اثر ميپذيريم و اثر ميگذاريم).
كسي كه قواعد و قوانين هستي رابشناسد ميتواند با فراهم سازي زمينه به جريان افتادن آنها، نيروها و آثار موردنياز خود را توليد كند و نقص خود را برطرف نمايد. شناخت معادلات هستي و روش فعالسازي آنها، " فهم كاربردي" است؛ مهارتمحوری با «فهم کاربردی» گره خورده است.
قال رسول الله صلياللهعليهوآله :
۱.إنَّمَا زَهِدَ النَّاسُ فِي طَلَبِ العِلمِ لـِمَايَـرُونَ مِنْ قِلَّهِْْ انْتِفَاع مَنْ عَلِمَ بـِلا عَمَلٍ . ۱
" مردم بهدنبال علميكه فايدهاي در عمل از آن نبينند نميروند. "
۲.عِلم بـِلا عَمَلٍ كَشَجَر بـِلا ثَمَر . ۲
" علم بدون كاربرد مانند درختي است كه ميوه نداشته باشد. "
۳.العِلمُ الَّذِي لا يُعْمَلُ بـِه كَالكَنـْز الَّذِي لايُنـْفَقُ مِنهُ أتـْعَبَ صَاحِبُهُ نـَفْسَهُ فِي جَمْعِه ِ و لمْيَصِلْ إلي نَفْعِهِ . ۳
"علميكه به كار برده نشودمانند ثروتي است كه صاحبش براي جمعآوري آن زحمت بسيار بكشد ولي هيچگاه آنرا براي نياز خود مصرف نكند."
وقتي فردي عملي را انجام دهد فعل و انفعالات زير در نفس او صورت پذيرفته است :
۱.احساس يك نياز
۲.تفكر براي يافتن رفع كننده نياز
۳.توجّه به رفع كننده نياز و محاسبه نفع و ضررهاي احتمالي آن
۴.ميل و گرايش به سوي رفع كننده نياز
۵.تمركز قوا براي برقراري ارتباط باآن
۶.اراده نهايي براي بروز دادن آثاري كه اين ارتباط را ايجاد ميكند.
ميبينيم كه هر عملي تجلّي افكارانسان و تمايلات اوست، تجلّي روح اوست و البته تمايلات انسان نيز بسته به ميزان آگاهي و سطح فهم و درك تغيير ميكنند. تا مفيد بودن چيزي تشخيص داده نشود، گرايش به سوي آن به وجود نميآيد. (گرچه اين تشخيص ممكن است غلط و نادرست باشد.) اعمال انسان نمود شخصيت اوست؛ و انسان به مقداري كه ميداند، ميتواندعملكرد داشته باشد.
از سوي ديگر چون انجام يك عمل نيازمند تمركز كليه نيروهاي دروني است (هر عملي بسته به ميزان دقّت و اهميتش،ضريبي از تمركز را نياز دارد) بايد نفس، حالت و قالب خاصي به خود بگيرد تا بتوانديك عمل مشخص را انجام دهد. به تجربه مييابيم كه هر كاري در هر موقعيت روحي قابل اجرا نيست و افراد براي انجام فعاليتهاي خود بايد زمينه مساعد رواني ايجاد كنند.اين تلاش، سبب ميشود شكل و قالب قبلي نفس به شكل و قالبي جديد تبديل شود و در اثرتكرار عمل، شكل ثابت به خود بگيرد و به صورت ملكه درآيد.
علم براي زندگي است و زندگي نيازمند مهارتهاي گوناگون است. انسان در اجتماع زندگي ميكند امّا زندگي اجتماعي او در صورتي متعادل خواهد بود كه بتواند مستقل و متكي به خودباشد. زندگي، عمل است و عمل، زندگي است. بايد بياموزيم تا عمل كنيم و با عمل كردن روح خود را رشد دهيم.
بدون عمل نميتوان به روح شكل صحيح داد و آن را به سوي ادراك حقايق هستي حركت داد. بدون عمل نميتوان در زندگي مادي به رفع نياز رسيد و نميتوان استقلال و ثبات خود را بهدست آورد. علم برا ي زندگي است و زندگي جز با عمل بر اساس علم صحيح، به نتيجه نخواهد رسيد.
اين عالم، عالم تدريج است. براي رسيدن به هدف بايد مراحلي را از حداقلِ ممكن به سوي حداكثرِ مطلوب گذرانيد.همانطور كه در فهم و ادراك و در احساس و گرايشهاي روحي، لايههاي تدريجي وجوددارد، در مورد عمل نيز سطوح و لايههايي وجود دارد. انسان در عمل و اجراء، ابتدا يا با آزمون و خطا آغاز ميكند يا تقليد ميكند؛ سپس سعي ميكند با دقّت و بدون خطا دوباره انجام دهد؛ در اثر تكرارِ عمل، به سرعت و دقّت لازم ميرسد و در نهايت برايش عادي ميشود و بدون نياز به تمركز، كار را انجام ميدهد.
۱. آزمايش اوليه، ۲.دقّت و بررسي نتايج، ۳.تكرار عمل، ۴.سعي براي ايجاد سرعت و دقّت لازم، ۵.عادت و مهارت كافي
مطالبات زندگي، گوناگون و جوانب آن مختلف است و هر كدام نيز نيازمند دقّت و تمركز كافي است. اگر بخواهيم براي هر كاري در مرحلهي سعي و خطا باقي بمانيم از عهده زندگي برنخواهيم آمد. ما نيازمند ملكه شدن و عادي شدن افعال حياتي و مستمر خود هستيم آنهم با دقتي كه پاسخگوي نيازهاي مادي و معنوي ما باشد. يك شناگر ماهر، يك خطاط قابل و يك سالك نوراني، آگاهيهاي خود را با دقّت بهطور مستمر به كار بردهاند و نفس و بدن خود را شكل دادهاند تابه اين رتبه نائل شدهاند.
تا به آنچه ميدانيم عمل نكنيم، رشدي نخواهيم داشت. استاد بايد طوري به شاگردان علم را بياموزد كه مستقيما به عمل و كاربرد منجر شود و علمآموزان راه و روش پيادهسازي معلومات را نيز بهدست آوردند. جدول زير، نمايي از لايههاي"عمل واجراء" است:
(اقتباس شده از جدول بلوم، با دخل و تصرف)
ردیف |
لايه و سطح |
افعالي كه نشان دهنده اين لايه هستند. |
۱ |
آزمون و خطا تقليد |
آزمايش ميكند، بررسي ميكند، جستجو ميكند، نمونه برداري ميكند، میسنجد، نگاه ميكند، تكرار ميكند، مونتاژ ميكند. |
۲ |
اجراي مستقل |
به تنهايي عمل ميكند، طراحي ميكند، ميسازد، دوباره سازي ميكند. |
۳ |
دقت و استمرار |
كنترل ميكند، ارزيابي ميكند، ظريف كاري ميكند، اصلاح و تعمير ميكند. |
۴ |
عادي شدن و ملكه شدن |
بهراحتي انجام ميدهد، چند كار را همزمان به خوبي انجام ميدهد، بلافاصله اجرا ميكند، معطل نميماند. |
نمونهای از اهداف مهارتی در برخی علوم و رشتهها: (بهعنوان نمونه)
- بتواند اثبات كند واقعيتهايي هستند. (خارج از خيال و توهم ما)
- بتواند اثبات كند اين واقعيتها، يك شبكه و دستگاه منسجم و يكپارچه وجودي را تشكيل دادهاند و تصادفي و از همگسسته نيستند.
- بتواند روابط[۱] بين موجودات و ساختار كلان هستي را ترسيم كند و براي مدعيات خود استدلال بياورد.
- بتواند بهسوالات هفتگانة چه هستيم؟ از كجا آمدهايم؟ چگونه آمدهايم؟ به كجا ميرويم؟ در كجا هستيم؟ با چه موجوداتي هستيم؟ چگونه حركت ميكنيم؟ پاسخ عقلاني بدهد.[۲]
- بتواند وجود خدا و خصوصيات وجودي او را با برهان عقلي اثبات كند.[۳]
- بتواند كيفيت ربط موجودات با خداوند را توضيح دهد و براي مدعاي خود استدلال بياورد.
- بتواند كيفيت خلقت جهان را توصيف كند و استدلال بياورد و با فرضيات فيزيك جديد مقايسه كند.
- بتواند تصوير فلسفي با استدلال از جهان مادي، ماده، فضا، زمان، نور، انرژي ارائه دهد و با فرضيات فيزيك جديد مقايسه كند.
- بتواند توصيفي از جهانهاي ماوراء ماده ارائه دهد و بر آن استدلال بياورد و با توصيفهاي عرفاني (صادق و كاذب) مقايسه كند و اعتبارسنجي نمايد.
- بتواند حقيقت نفس و روح و ذهن و رابطة آنها با يكديگر و با بدن را با استدلال توصيف كند و با فرضيات روانشناسي و توصيفهاي عرفاني مقايسه كند.
- بتواند نگرشهاي مطرح در فلسفه اسلامي را در يك جدول تطبيقي عرضه كند و تاثير انواع نگرشها به هستي و شبكه موجودات، در زندگي را به تصوير بكشد بهگونهاي كه مخاطب اهميت دستيابي به نگرشي صحيح و جامع از هستي (داشتن اطلاعات فلسفيِ درست) را لمس كند.
- بتواند تاثير مباني فلسفي را در تعليم و تربيت، برنامهريزي و مديريت، دينشناسي، تصميمگيري و معني زندگي، با شواهد و مستندات نشان دهد.
- مدعاي فلسفههاي الحادي و فلسفههاي شرقي و غربي را بشناسد و بتواند حداقل يك نقد نسبت به آنها ارائه كند.
- فهرستي از برهانهاي عقلي و استدلالهاي فلسفي بهكار رفته در قرآن و روايات را در دست داشته باشد و بتواند تبيينهاي فلسفيِ متخصصين از اين آيات و روايات را تحليل و تشريح كند.[۴] (مثلاً بيانهاي موجود در كتاب الميزان و كتاب بحارالانوار) [۵]
- بتواند سخنرانيها و مقالات تخصصي فلسفي را درك كند و به سوالاتي كه در مورد محتواي آنها پرسيده ميشود پاسخ بدهد.
در الگوی پیشرفت و توسعه نیز میتوان «مهارتمحوری» را بهعنوان رویکرد حاکم بر الگو قرار داد؛ یعنی کلیه اهداف و شاخصها باید از اهداف شناختی و شاخصهای مدارک علمی، ارتقاء به اهداف و شاخصهای مهارتی پیدا کند.
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
روششناسی ، رویکرد مهارتمحور ، مدل پیشرفت و توسعه
[۱] كيفيت، كميت و جهت اثرگذاري و اثرپذيري بر يكديگر و موقعيت و رتبة هريك از موجودات در اين شبكه
[۲] بتواند مقاله ياسخنرانياي را كه با جملة «ما در جهاني زندگي ميكنيم كه از جهت وجودي....» آغازميشود ارائه كند. بتواند سرمنشاء هستي را با استدلال نشان دهد. بتواند كيفيت خلقت را با استدلال توصيف كند.
[۳] بتواند بهگونهاي عالم وجود و خداوند را توصيف كند كه تصور چنين خدايي مستلزم تصديق به وجود آن باشد.
[۴] در يك مقاله علمي يادر يك سخنراني يا در يك گفتگوي علمي
[۵] و در مواردي كه تحليلي تخصصي يافت نشود بتواند فهم اوليهاي از آنها بهصورت روشمند پيدا كند مثلا بتواند بر گفتگوي حضرت رضا عليهالسلام با عمران صابي توضيحي ارائه كند يا بتواند نسبت به محتواي احاديث كتاب توحيد صدوق، فهم اوليهاي را در مخاطب ايجاد نمايد.