«علم دینی» چیست؟ چرا و چگونه؟ ( اسلاید ) + ( مقاله ) + ( نمونه جدول تحلیل نظریه علم دینی )
آیا میتوان براساس گزارههای دین، دستگاه علمی در موضوعات تجربی تولید کرد؟ و آیا میتوان جامعهسازی و تمدنسازی کرد؟ چگونه؟
- پارادایم شبکهای حاکم بر بحث است.
- هویت دین برنامهساز و راهبردساز است. (براساس نگرش سیستمی به دین)
- قلمرو دین حداکثری است و کلیه ابعاد زندگی را در بر میگیرد. (انتقال به بحث دین حداکثری)
۱. علم دینی = نظر ابراز شده خداوند به بشر در مورد موضوعات و مسائل هستی، در قالب وحی.
یا به تعبیر دیگر، علم دینی = بستههای موضوعی فرآيندمحور و انسجام یافته از گزارههای وحیانی. (انتقال به بحث مدلسازی برای ایجاد انسجام)
۲. عقلانیت جمعی بشر برای تدبیر زندگی فردی و جمعی و جهانی، لازم است ولی کافی نیست و نیاز به علم وحیانی وجود دارد. (انتقال به مبانی معرفتشناسانه)
۳. یافتههای عقل برهانی و تجربه قطعی، کاشف از تکوین که محصول حکمت الهی است میباشند(کاشف از فعل خداوند در هستی) و مورد تایید دین هستند ولی از جنس «علم دینی» نیستند. (نقد نظریه آیتالله جوادی مدظله)
(مُبرِز علم و اراده الهی در علم دینی، «وحی» است و مُبرِز علم و اراده الهی در علم بشری، ساختار «عقل بشر» است که ضریب خطای صفر ندارد و جامعیت در کشف نیز ندارد؛ و اگرچه که فهمِ«وحی» نیز با همین عقل صورت میپذیرد ولی تفاوت میان عقلی که محصول وحی را میخواهد بفهمد با عقلی که مستقیما میخواهد واقعیت را کشف کند، تفاوت میان «فهم متخصصانه نظر متخصص» و «فهم متخصصانه» است که ضریب خطا در اولی بسیار کمتر از دومی است.)
۳. برای استخراج و دستیابی به علم دینی در تمام ابعاد و مقیاسهای لازم برای بشر، بهکارگیری «اجتهاد سیستمی» لازم است.
بهنظر شما تفاوت دو گزاره زیر در واقعنمایی و ارزش معرفتی چیست؟
محققان دپارتمان سلامت دانشگاه ییل در امریکا میگویند: آزمایشات ثابت کرده است که: شیر مادر بهترین غذا برای کودک است. |
محمدبنعبدالله پیامبر دین اسلام میگوید: به من از طرف خدا وحی شده است که: شیر مادر بهترین غذا برای کودک است.[۱] |
علم تجربی مبتنی بر آزمایش علم دینی مبتنی بر وحی (شهود واقعیتها در هستی)
انگیزه پرداختن به بحث علوم انسانی اسلامی یا به عبارت دیگر «علم دینی»، این است که گروه بزرگی از بشریت میخواهند طبق نظر خدا زندگی کنند؛ عدهای که حجم عظیمی هم هستند گرچه ممکن است در بعضی شرایط، اکثریت نباشند، ولی در کلان عالم جوامعی هستند که میخواهند طبق نظر خداوند زندگی کنند. وظیفه عالمان دین کشف نظر خداوند، و کشف طریقه پیادهسازی آن است.
پرداختن به علم دینی (یعنی فرآیندهای زندگی طبق نظر خدا)، بهسبب طرح شبهه ناكارآمدي دين در محيط رقابت براي مديريت زندگي جمعي،ضرورت معرفتی پیدا کرده است؛ در فضای زندگی فردی شبهه فوق فعال نیست؛ توضیحالمسائلهای فقهی کارویژه خود را دارند اما در مقیاس تمدنی توضیحالمسائلی وجود ندارد؛ و یک قدم جلوتر اینکه: حتی صِرف ارائه یک توضیحالمسائل تمدنی کفایت نمیکند چرا که در محیط رقابتیِ جمعی این توضیح المسائل را در کنار مانیفستهای غربی و شرقی و سایر ادیان قرار میدهند و مطالبه میکنند که باید برتری برنامه خودتان را اثبات کنید؛ مثلاً سیستم بهداشتی اسلام را در مقابل سیستم بهداشتی سازمان بهداشت جهانی قرار میدهند و در مقام مقایسه میگویند سیستم بشری بهتر و فعالتر و کارآمدتر است! لذا اگر بخواهیم طبق نظر خدا زندگی کنیم و این کار استمرارداشته باشد باید بتوانیم برنامه و الگویی که کارآمدی داشته باشد طراحی کنیم.
علت بیان قیداستمرار این است که طبیعت بشر اینگونه است که هیچ وقت کالای غیر مرغوب را در درازمدت ترجیح نمیدهد. لذا اگر ایده خوبی مطرح شد که انسجام درونی داشت و منطقی بود و کاربرد نیز داشت ولی اثربخشیِ محصولِ رقیب فعالتر بود، نفوس به تدریج به سمت آن خواهند رفت؛ خصوصاً اینکه رقیب بسیار فعال است و دائماً در حال صید اذهان ميباشد.
اگر برنامه عملیاتی مبتنی بر دین برای زندگی جمعی عرضه نشود دچار دوگانگی بحرانساز میشویم؛ یعنی گرچه میخواهیم طبق نظر خدا زندگی کنیم ولی عملا در سیستمهای سکولار زندگی میکنیم. هنگامی که جامعه را کالبدشکافی کنیم متوجه میشویم که مردم از نظر فردی نسبتاً متدین هستند و از نظر اجتماعی کاملا مدرن غربی هستند.
جوهره علم دینی و اشاره به مرکز ثقل قرائتهای مختلف در علم دینی:
علم دینی، علمی است که قضایا و مسائل آن و محمولات گزارهها، از دین گرفته شده است. یعنی در قضیة «هر«الف»، «ب» است»، باید محمول که «ب» است از دین گرفته شود. اما قسمت «الف»، که موضوعات و مسائل انسانی است از نقشه موضوعات و مسائل زندگی بشر گرفته میشود البته به علاوه موضوعاتی که توسط دین اضافه میشود (یعنی نیازهایی که ما خبر نداریم و دین ما را آگاه میکند.) آنچه صحت اطلاق کلمه «دینی» به «علم» را ایجاد میکند این است که ما محمول گزاره را از دین گرفته باشیم.
در قرائتهای مختلفی که علم را به دین نسبت دهند ملاکهای زیر مورد توجه و تصریح قرار گرفته است:
علمی که در خدمت اهداف دین باشد علم دینی است، یا علمی که توسط متدینین تولید شود دینی است، یا علمی که دربارة دین باشد دینی است، یا علمی که مورد تایید دین باشد علم دینی است، یا علم تجربی که در دستگاه فکری دین (پیشفرضهای دینی) تولید شود دینی است، یا علمی که فرضیههای خود را از دین وام گرفته باشد دینی است؛ ولی:
لازمه صحت اطلاق و نسبت «علم» به «دین» این است که جنس آن گزاره، دینی باشد و برای این کار باید محمول آن دینی باشد.
ملاک «دینی بودن»محمول نیز این است که مدلول مطابقی یا تضمنی یا مدلول التزامی گزارههای وحیانی (قرآن و روایات معصومین) باشد؛ دقت در کلمة «مدلول التزامی» لازم است یعنی تمام لوازم عقلانی قطعی که بر یک آموزة مستقیم دینی بار میشوند جزو دایره دینی بودن هستند.
در مورد منبع بودن «عقل» برای صدور حکم «دینیبودنِ گزاره» باید گفت که اگر عقل به صورت قطعی حکمی را صادر کرد، چون گزارههای عقلی مورد تأیید دین هستند، علم حاصل از آن را مورد تایید دین مینامیم، نه اینکه جنس این گزاره دینی باشد، بلکه جنس گزاره عقلی است، ولی عقل جزو منابعی است که اگر برهانی باشد، دین آن را تأیید میکند. وحی محصولاتی میدهد که عقل دریافت میکند و عقل نیز میتواند به سطوحی از مقاصد وحی نفوذ کند. (مقصود از عقل دراینجا، تجربیات دارای شاهد صدق نیست، بلکه تجربه قطعی و عقل برهانی است). هنگامی که مجموعهای از این گزارههای دینی را که مربوط به یک موضوع باشد کنار هم بگذاریم و یک دستگاه قضایا تشکیل دهیم، «علم» شکل میگیرد.
انتظاراین است اگر متخصصین متدین با طرحی روشمند و برخاسته از «علمدینی» مواجه شدند، بهجای تبعیت از روندهای حاکم و جاری بر زندگی و استبعاد نظر دین در زندگی امروزه، به دنبال روندسازی برای تغییر وضعیت و تحقق راهبرد دین باشند.
عقل بشر قدرت کشف واقعیت را دارد، اما قدرت کشف همه واقعیات را ندارد و مدعی آن هم نیست و تاریخ علم بشر نیز همانطور که گواه تواناییهای او در رشد بشریت است گواه خطاها و نقصهای مستمر او در صحنه زندگی بشر نیز هست. اصولا اختلاف الحاد و الهیات بر سر میزان توانایی عقل برای مدیریت زندگی و سعادت بشر است. عمرِ یکبار مصرف در برابر ابدیت، به چه طرح و برنامهای سپرده شود تا بیشترین ضریب اطمینان و کمترین ریسک و ضریب خطا را داشته باشد؟
اگر دين برنامه حركت انسان دراين دنيا براي تنظیم بهترین ارتباط در شبكة هستي بسوی عالم توحید باشد، آنگاه باید برای تمام ارتباطات انسان در این دنیا، فرآیند و برنامه و دستورالعمل تعریف کرده باشد. (انتقال به مبانی دینشناسانه)
نحوه استفاده از عقل در علم دینی به صورت زیر است:
۱. با عقل شروع کن و زیر ساختهای حداقلی قطعی برای رسیدن به ابزاری که کشف تام ایجاد کند را شناسایی کن.
۲. ابزار کشف تام را با عقل انتخاب کن. (انتخاب دین)
۳. در فهم دین از عقل استفاده کن.
۴. در تحقق نظر دین در عمل و اجرا، از عقل استفاده کن
آنچه توسط عقل بهتنهایی بهدست میآید در صورت روشمند بودن، مورد تایید دین است و «حجیتساز» است و «تکلیف و تنجیز و تعذیر» ایجاد میکند؛ اما مصداقی از علم دینی نیست بلکه مصداقی از علم بشری مورد تایید دین است.
مبانی و هویت «علم دینی» را میتوان در فهرست زیر بهنمایش گذاشت: (انتقال به مبانی معرفتشناسانه)
۱. علم و دین هر دو کاشف حقیقتند.
۲. حقیقت ، معرفت یقینی و قضیه مطابق با واقع خارجی است.
۳. حقیقت دست یافتنی است.
۴. حقایق و واقعیات ثابت درخارج وجود دارد.
۵. مبدء درک همه حقایق، علم حضوری بشر است.
۶. حقایق عالم تجربی و فراتجربی است.
۷. علوم تجربی حتی در کشف حقایق تجربی بسیار خطا کرده است.
۸. روش تجربی به تنهایی کاشف حقیقت نیست، و برهان باید مکمل آن باشد.
۹. تجربه و حس در امور فراتجربی اصلا قابلیت کشف ندارد.
۱۰. کاشف حقایق فراتجربی، وحی، برهان و شهود است.
۱۱. وحی مستندی قطعی و یقینی دارد (متکی به برهان است) و خطاناپذیر است.
۱۲. انسان محیط بر حقایق عالم و هستی نیست ودارای خطاهای بسیار است. (انتقال به مبانی انسانشناسانه)
۱۳. برای رسیدن به سعادت، باید همسویی و هماهنگی با نیروهای مثبت در عالم ایجاد شود.
۱۴. احاطه علی الاطلاق بر عالم وحقایق آن به دست خالق و مبدا فاعلی آن است.
۱۵. هستی شبکه ای است و دارای لایه های مختلف است و هر پدیدهای نیز دارای لایه های مختلف است. (انتقال به مبانی هستیشناسانه)
۱۶. علم لازم برای ایجاد بهترین همسویی و ایجاد تضاعف نیروهای مثبت در کلان هستی، انحصار به خداوند دارد.
۱۶. کاشف تام حقایق، علم الهی (وحی) است.
۱۷. برای تنظیم زندگی دنیایی بهطوری که همسو با نیروهای مثبت عالم و حرکت بهسوی سعادت باشد، نیاز به علم وحیانی داریم.
۱۸. گزارههای دین، دارای ظرفیت معنایی برنامهای و راهبردی و ارائه «فرآیندها» (نه فقط مصادیق جزیی فردی حسی) میباشند. (انتقال به بحث تفصیلی از هویت «دین راهبردی»)
۱۹. گزارههای دین، بهصورت مجموعی و مرتبط با یکدیگر و ناظر بر یکدیگر، معنیدار هستند. (انتقال به مبانی دینشناسانه)
براساس مباحث فوق، نیاز به اصلاح نگرش به علم دینی وجود دارد. (امکان استخراج علم وحیانی بهمعنی یک دستگاه معرفتی کاشف از واقعیتهای مرتبط با یک موضوع)
بدون دستیابی به «علم دینی» تولید علوم انسانی اسلامی و در نتیجه احیاء تمدن اسلامی ممکن نخواهد بود.
بازسازی ابواب فقه با استفاده از نگرش سیستمی و تبدیل به ابواب فقه تمدنی ضروری است. (انتقال به بحث ابواب فقه تمدنی)
فعالسازی روش « استنطاقی » از مجموعههای موضوعی آیات و روایات لازم است.
تکمیل روش اجتهاد جواهری، با ابزار « منطق پایه و عام سیستمها و فرآیندها » لازم است. (انتقال به بحث رویکرد سیستمی)
سه کتاب «فلسفه علوم انسانی» تالیف حجتآلاسلام خسروپناه، «پارادایم اجتهاد دینی» تالیف حجتالاسلام حسنی و علیپور، «گامی بهسوی علم دینی» حجتالاسلام حسین بستان، از کتابهایی در فضای علم دینی هستند که منسجمتر و نزدیکتر به مدل عملیاتی، بحث و گفتگو را ارائه کردهاند.
انتقال به انجمن بحثوگفتگو در مورد این موضوع
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
علم دینی ، علم وحیانی ، تمدن دینی، دینشناسی ، فهم دین ، روششناسی فقاهت ، اجتهاد ، الگوریتم اجتهاد ، اجتهاد سیستمی
[۱] لَيْسَ لِلصَّبِيِّ خَيْرٌ مِنْ لَبَنِ أُمِّه (کتاب وسائلالشیعه،ج۵ ص۴۶۸)
مدل «حِکْمی - اجتهادی» مدلی است که جناب حجتالاسلام دکتر خسروپناه پردازش کردهاند و تصویر بیانگر آن مدل که توسط خود مولف ارائه شده است بهصورت زیر است:
تحلیل نظریه ایشان نیز بهصورت زیر قابل ارائه است: (این جدول با مولف محترم مرور شده است)
ردیف |
محورهای تحلیل و بررسی یک نظریه |
محتوای نظریه در محورهای چهاردهگانه |
۱. |
متن نظریه (عبارات اصلی بیانکننده نظریه) |
۱.علم دینی = دانشی که با بهرهگیری از مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، دینشناختی، ارزششناختی و روششناختیِ اسلامی[۱] به هستیشناسی، رابطهشناسی و کارکردشناسیِ پدیدههای ریاضی، طبیعی، زیستی، انسانی، بههدف درک رابطة «ملکی- ملکوتی» پدیدهها میپردازد. ۲.با الگوی حکمی اجتهادی، تولید علوم انسانی رفتاری اجتماعی[۲] ممکن است. ۳. الگوی حکمی اجتهادی، فرآیند معرفتیِ تولید نظریات علوم رفتاری اجتماعی اسلامی است. ۴.فرآیند معرفتی این تولید چنین است: أ.از نظام هستیشناسانه، معرفتشناسانه و دینشناسانه، نظام انسانشناسانه استخراج شود؛ ب.از نظام هستیشناسانه و انسانشناسانة دین، مکتب ارزشی دین استخراج شود؛ ج.از مکتب انسانشناسانه و مکتب ارزشی دین، شاخصهای انسان مطلوب و انسان خاص (انسانِ اقتصادی، اجتماعی، ...) استخراج شود؛ د.برای توصیف انسان موجود، با استفاده از روش اجتهادی، سوالات پرسشنامهای برای سنجشهای کمی و کیفی، تولید میشود و با روش تجربی کمی و کیفی اجرا شود. ه. براساس شاخصهای انسان مطلوب دینی، شناخت از انسان موجود نقد شود؛ و.از مکتب ارزشی دین، نظامهای ارزشی فقهی حقوقی، اخلاقی عرفانی استخراج شود؛ ز.از نظامهای ارزشی دین، ارزشهای مضاف(ارزشهای اقتصادی، .....) استخراج شود و چگونگی تغییر بهدست آید. |
۲. |
مفاهیم اصلی تشکیلدهنده نظریه |
نظام فلسفی (نظریة حکمت خودی)، نظریه دیدهبانی، فلسفه علوم، فلسفه امور، نظام معرفتشناسی (نظریه بداهت نظامند کارآمد)، نظام انسانشناسانه، انسان خاص (انسانِ موصوف)، مکتب ارزشی، ارزشهای مضاف، انسان محقق، انسان مطلوب، تعریف دین، اجتهاد فقهی، روش حکمی اجتهادی، عقلانیت اسلامی، علوم انسانی اسلامی، رابطة مُلک و ملکوت، علوم انسانی رفتاری اجتماعی، تمدن نوین |
۳. |
مساله اصلی نظریه (صاحبنظریه به حل چه مسالهای اهتمام ویژه دارد؟) |
فرآیند اسلامیسازی علوم انسانی چگونه است؟ (فرآیند معرفتی، فرآیند راهبردی، فرآیند مدیریتی) |
۴. |
مسائل فرعی نظریه (صاحبنظریه به دنبال پاسخگویی به چه مسائلی است؟) |
تعریف علم دینی و اسلامیسازی علوم چیست؟ الگوی معرفتی اسلامیسازی علوم رفتاری اجتماعی چگونه است؟ این الگو چگونه تحقق مییابد؟
|
۵. |
بستر معرفتی نظریه (نظریه و صاحبنظریه از چه نظریات یا افکاری اشراب شدهاند؟) |
حکمت متعالیه |
۶. |
چهارچوب معرفتی حاکم بر نظریه (پارادایم و گفتمان حاکم بر نظریه، با ذکر تمام محورهای تشکیلدهندة پارادایم) |
حکمت نوصدرایی(در هستیشناسی و انسانشناسی)، ارزششناسی فقهی اخلاقی عرفانی اسلامی، معرفتشناسی مبناگرا (با نظریة بداهت نظامند کارآمد)، فلسفههای امور در حکمت خودی (بهویژه فلسفه هستی، فلسفه معرفت، فلسفه دین، فلسفه انسان، فلسفه ارزش) |
۷. |
چهارچوب روشی حاکم بر نظریه (از چه روش یا روشهایی برای تعریف، توصیف، تفسیر و تبیین استفاده کرده است؟) |
برهانی، تجربی، اجتهادی با کارکرد استنطاقی (با پرسش بیرون از متن به متن مراجعه شود) + استفاده از دلالتهای التزامی گزارههای دینی استفاده از «ظن مُدلّل» (روشمند) بررسی تاریخی منطقی در کشف فرآیندهای احتمالی برای تولید علم دینی (دیدهبانی) |
۸. |
پیشینه نظریه (چه نظریاتی همگرا با این نظریه عرضه شده است؟) |
نظریه علم دینیِ نقیب العطاس، اسماعیل فاروقی، العلوانی، نصر، گلشنی، عابدی شاهرودی، زیباکلام، جوادی آملی |
۹. |
تعاریف موجود در نظریه (چه تعاریفی در نظریه ذکر شده است؟) |
علوم انسانی اسلامی، علومی هستند که با روش حکمی اجتهادی به توصیف انسان مطلوب، انسان محقق و نحوة تغییر او میپردازند. |
۱۰. |
توصیفهای موجود در نظریه (قیود و شرایط هر یک از موضوع و محمول و نسبت) |
محمول نظریه، مقید به: ۱. علوم رفتاری اجتماعی (مجموعه توصیف، تبیین و توصیهها) ۲. در پاسخ به مشکلات و نیازهای انسان معاصر ۳. تشخیص داده شده با روش حکمی اجتهادی ۴.استخراج شده از مبانی هستیشناسانه، انسانشناسانه و ارزششناسانة خاص (مثلا خصوصیات انسان اقتصادی در حکمت اسلام) ۵. تفریع شده با روش حِکمی در توصیف انسان موجود ۶. استخراج شده از آیات و روایات با روش اجتهادی در توصیف انسان مطلوب |
۱۱. |
روابط موجود در نظریه (چه روابطی بین مولفهها یا مفاهیم یا عناصر یا متغیرهای مختلف در نظریه آمده است؟) |
فلسفه مطلق (دربردارندة فلسفههای مضاف به حقایق و مبانی هستیشناختی، معرفتشناختی، انسانشناختی، روششناختی، دینشناختی) ! تولید نظام ارزشی و الگوی انسان مطلوب! شکلگیری نظام انسانشناسی ! تولید نظام مکتب رفتاری اجتماعی! تولید انسانشناسیهای خاص (انسان اقتصادی، انسان فرهنگی، ...) ! تدوین نظام روششناسی! تولید نظریه! تولید علم انسانی |
۱۲. |
تبیینهای موجود در نظریه (چه استدلالهایی در نظریه ذکر شده است؟) |
به دلیل مبنای مولف در قلمرو دین، آموزههای دین در توصیف انسان مطلوب، ظرفیت تبدیل شدن به مدل را دارند. به دلیل مبنای مولف در فلسفه علوم انسانی، علوم اجتماعی دارای چهار ساحتِ توصیف انسان موجود، توصیف انسان مطلوب، نقد انسان موجود، فرآیند تغییر انسان موجود هستند. |
۱۳. |
تفسیرهای موجود در نظریه (چه اجزاء و روابط پنهانی در نظریه، آشکارسازی شده است؟) |
۱. فرآیند تولید علم دینی و اسلامیسازی علوم انسانی رفتاری اجتماعی= مجموعه سه فرآیندِ «توصیف انسان مطلوب»، «توصیف انسان موجود» و «توصیه برای تغییر» ۲. علوم انسانی، مبتنی بر پنج نظام هستند: نظام فلسفی، نظام انسانشناسی، نظام ارزششناسی، نظام مکتبی، نظام روششناسی ۳. در نظام فلسفی، رویکرد «حکمت خودی» اتخاذ میشود. ۴. فلسفههای مضاف از فلسفه عام استخراج شوند. ۵. پیشفرضهای علمشناختی، معرفتشناختی و دینشناختی، در نظام فلسفی تبیین شوند. ۶. در نظام انسانشناسی، انسان عام و انسان خاص[۳] توصیف شوند. ۷. نظام مکتبی، اصول حاکم بر زندگی فردی و اجتماعی است که از آن به مکتب اقتصادی، مکتب سیاسی، مکتب اجتماعی تعبیر میشود.[۴]
|
۱۴. |
توجیههای استفاده شده در نظریه (مثالها و شواهد صدق بهکاررفته در نظریه) |
بررسی مبادی معرفتی ۱۲ نظریه در علوم انسانی و کشف تاثیر تغییر نوع نگاه به مبادی در خروجی نظری مانند تابع مصرف فریدمن، ساختاریابی گیدنز، نظریه انقلاب فوکو |
۱۵. |
لوازم منطقی نظریه (دلالتهای التزامی و مباشر نظریه) |
استفاده از اجتهاد دینی برای استخراج شاخصهای سنجش انسان موجود، از دین استفاده از روشهای تجربی برای اجرای عملیات سنجش و تحلیل آن استفاده از اجتهاد برای استخراج شاخصهای انسان مطلوب و نظام ارزشی استفاده از اجتهاد و تجربه برای تعریف عملیاتی تغییر انسان موجود به مطلوب (علومی مانند فقه، اخلاق، عرفان، روانشناسی) |
۱۶. |
نتایج معرفتی نظریه (چه تاثیری در چه فضای علمی ایجاد میکند؟) |
۱. تلاش برای تولید فلسفههای مضاف بالخصوص فلسفه مضاف به امور ۲.تلاش برای تولید انسانشناسیهای خاص و ارزششناسیهای خاص ۳. تلاش برای تولید شااخصهای انسان مطلوب ۴. تلاش برای تولید چگونگی تغییر از موجود به مطلوب ۵. علومی را میخواهیم که ربط ملک و ملکوت را برقرار کنند. ۶. رویکرد غربگزینی انتقادی |
۱۷. |
آثار نظریه (آثار عینی که نظریه میتواند ایجاد کند یا ایجاد کرده است) |
تولید مبانی فلسفه علوم انسانی اسلامی |
۱۸. |
رقباء نظریه (افکار و نظریاتی که همگرا با این نظریه نیستند و مخالف محسوب میشوند) |
همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را قبول ندارند. همه نظریاتی که امکان تولید علم دینی را در همه علوم قبول دارند و تعریف علم دینی را الگوی یکسان برای همه علوم میدانند. همه نظریاتی که روش تولید علم دینی را فقط منحصر در استخراج نقلی میدانند. |
۱۹. |
روش گسترش نظریه (آیا صاحبنظریه، خودانتقادی داشته است یا اشاره به شیوه تکمیل و بازسازی نظریه کرده است؟) |
نیاز نظریه به تکمیل از جهت فرآیند استخراج و تولیدمدل عملیاتی |